Wednesday, September 26, 2007

جدائی طلبان جدید

نامه محرمانه ای که از وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی به بیرون درز کرده حاکی از آن است که جدائی طلبان در ایران رو به افرایش هستند



بعد از آذربایجان و کردستان و بلوچستان و خوزستان و بعد از سخنرانی اخیر احمدی نژاد در امریکا استانهای دیگری به جمع جدائی طلبان از جمهوری اسلامی پیوسته اند



استانهای جدیدی که میخواهند از جمهوری اسلامی جدا شوند عبارتند از : استان خراسان ، استان اصفهان ،استان فارس ،استان لرستان ، استان سمنان،استان سیستان ، استان مرکزی و چند استان تازه تاسیس شده

در این نامه به گردانندگان جمهوری اسلامی گوشزد شده که باید نقطه دیگری در کره زمین را برای برپا نگهداشتن نهضت جمهوری اسلامی جستجوکنند

Sunday, September 16, 2007

یک مطلب دیگر از بابا بزرگ هادی برای نوه

برای کسانیکه به سایت اصغرآقا دسترسی ندارند

آقانوه هنوز اسم ندارد. اينقدر کوچيک است که نميشود اسمي رويش گذاشت. پدر مادرش دنبال اسم ايراني ميگردند اما از غير ايراني هم پرهيز ندارند. هر اسمي ما پيشنهاد ميکنيم رد ميکنند!

من اسم «سعدي» را پيشنهاد کردم. از آقاي پزشکزاد - خالق دائي جان ناپلئون - شنيدم که يکي از نخست‌وزيران فرانسه هم اسم پسرش را سعدي گذاشته بوده. گفتم اسمش را بگذاريم «سعدي»، اما توي خانه «حافظ» صدايش کنيم. رد شد!

ديدم خوابيده آرام، بيکار، بي‌دغدغه. گفتم بخواب! بخواب که پنج سال بيشتر وقت خوابيدن نداري!
امروزه بچه از پنجسالگي زنده‌گيش ميشود مثل شريف‌امامي، يا دونالد رامسفلد! صبح بايد ساعت شش و هفت از خواب بيدار شود. بعد پدر يا مادر خوابالو او را ميندازد توي کودکستاني، جائي. عصري يک پدر يا مادر خسته از کار او را ميندازد توي ماشين برميگرداند به خانه. شامي و خوابي و صبح زابرائي ديگر ....

لالا، لالا، گل بي‌نوم ........... چيه اسمت؟ نميدونم!
مامانت دخت ايراني ............ بابات پور بريتاني
نه ايني‌ تو، نه آني تو ........... که فرزند جهاني تو
جهان کوچيک شده خيلي ..... کوچيکتر هم ميشه ديلي (يعني روزانه)
وات ايز يور نيم، نات ايمپورتنت ...... بايد آدم باشي. احسنت!

گمانم احسنتش را به خودم گفتم که قافيه را آوردم تهش را بستم.
شب به‌خير. خوب بخوابيد، آروم بخوابيد. مثل نوه.


اين مطلب از سايت اصغرآقاداتکام متعلق به هادي خرسندي چاپ شده است.

Saturday, September 15, 2007

چارلی

مادر کمدین پدر کمدین پدر بزرگ طنزپرداز حتما اسم این پسر ایرانی انگلیسی باید چارلی هادی باشد

برای من که فرق نمیکند و چیزی از عموئی من که کم نمیشود میخواهد دنیا خانم یاشد یا آقا چارلی

من که تا پدر بزرگ شدن سالها وقت دارم ولیعهد میگوید من ازدواج نمیکنم چون این روزها ازدواج مال گی ها و لزبین هاست از اون سه تای دیگه هم کاری برنمی اید شاید خودم دست بکار شدم بیل که به کمرمان نخورده

این هم نوشته تازه پدر یزرگ شده برای انهائی که دچار سانسور اینترنتی هستند




روز بيست و هشت مرداد نوه جون



امروز پنجشنبه آقانوه آمد. پدربزرگ شدم رفت!
ياد شعر احمقانه‌ي اخوان ثالث ميفتم، که از نوه‌دار شدن، فقط به اينش پرداخته بود که:
"چگونه در بر مادربزرگ بايد خفت ....." !
بدبخت ملتي که فکر کند روشنفکر حتماً بايد شاعر و نويسنده باشد و نويسنده و شاعر حتماً روشنفکر است.
(کلبک کنيد به بقيه‌اش لطفاً)

در يک شعر ديگر ميگويد ميخواهم براي پسرم زن بگيرم اما چون نميدانيم «دختر» چطور است، ميخواهيم «به شرط چاقو» بگيريم!
(فکر نميکنم هيچ هندوانه فروشي اينجوري از زن گرفتن پسرش حرف بزند.)

صبحي مثل راننده‌ي آمبولانس شده بودم. خواب‌آلوده و خمار در ترافيک شلوغ صبحگاهي لندن ويراژ ميدادم، چونکه اگر آمبولانس خبر ميکرديم، دخترک را ميبرد به نزديکترين بيمارستان، حال آنکه ايشان زايشگاه ديگري را انتخاب کرده بودند علياحضرت!
يک جا هم پليس شماره‌ام را برداشت، بايد بروم ازش پس بگيرم. نوه‌هه را ببرم به عنوان عذر موجّه نشانش بدهم!

در «صداي آمريکا» لالائي براي نوه را خواندم و باز ميگويم که اين فقط براي نوه‌ي خودم نيست، براي همه‌ي نوه‌هاي ايران است از راست و چپ و سلطنت‌طلب و مذهبي و ملي و مارکسيست و مشروطه‌خواه. ,,,,

سحرم دولت بيدار نوه جون
گفت هي گوش نده اخبار نوه جون؟

لالالالا گل پونه نوه جون
یکی اومد در خونه نوه جون

گدا نیست نون نمیخاد، آب نمیخاد
هیچی غیر از قرص اعصاب نمیخواد

منصرف از نون و آبه بینوا
ولی اعصابش خرابه بینوا

لالالالا گل بادوم نوه جون
قرصو دادم شده آروم نوه جون

حالا درد دل داره ریز و درشت
آخ که درد دل مردم منو کشت

میگه چارگوشه‌اش بلاخیزه جهان
دیگه گرد نیست، گوشه‌هاش تیزه جهان

میگه چارگوش شده دنیا، نوه جون
توی تی.وی میگیره جا نوه جون

میگه اخبار که آدم گوش میکنه
این خودش کله‌شو چارگوش میکنه

میگه وقتی طرف اخبار میخونه
مثل شستشوی مغزی میمونه

میگه ارباب جهان خاک تو سرش
مارو کلاً عاصی کرده خبرش

میگه دستور دارن انگار نوه جون
که دروغی بدن اخبار نوه جون

میگه تفسیر خبرها الکی است
اغلبش حرفای خاله زنکی است

یارو روضه میخونه جای نیوز
میکنه ذکر مصیبت شب و روز

میگه حرافه طرف گول نخورین
حرفاشم لافه طرف گول نخورین

لالالالا گل شب بو نوه جون
اونی که صادق باشه کو نوه جون

اونی که تاریخو برعکس نکنه
وارو ایمیل نزنه فکس نکنه

مثلاً پا رو حقایق نذاره
شاهو در جای مصدق نذاره

روز بیست و هشت مرداد نوه جون
دولت ملّی‌مون افتاد نوه جون

انگلیس میگه و آمریکا میگه
مادلن البرایت میگه سیا میگه

میگن اون سال کودتا شد واقعاً
طبق برنامه‌ی ما شد واقعاً

حالا یک عده‌ای حاشا میکنن
سر اون دبه و دعوا میکنن

پرچم دروغشون رفته هوا
وسط پرچمشون یه سنگ‌پا

لالالالا گل ذرت نوه جون
وزیر اسبق هفت‌خط نوه جون
-----------------------
مصراع آخر اشاره به جناب آقاي دکتر هوشنگ نهاوندي وزير اسبق آباداني و مسکن است.


اين مطلب از سايت اصغرآقاداتکام متعلق به هادي خرسندي چاپ شده است.

Thursday, September 13, 2007

اینبار عمو ی اینتر نتی شدم

بعد از اینکه پنج سال پیش کمال پدر بزرگ شد من هم عمو بزرگ شدم دنیا الان پنجسالشه

امروز هم هادی پدر بزرگ شد من هم دوباره عمو بزرگ شدم از روی اینترنت فهمیدم در سایت هادی

هنوز بخاطر فرق ساعت لندن با اینجا تماسی نگرفته ام و اسم نوه هادی را نمیدونم نمیدانم دختر است یا پسر در هر حال چشممان روشن

یکی به خورسندی ها اضافه شد

Wednesday, September 12, 2007

انتظار

دست و دلم، به گشت و تماشا نمیرود
وقتی که رفته از برم آن یار نازنین

گشتم شبانه روز و ندیدم مثال او
خوش خلق و خوی و،خوش حرکاتست و،خوش جبین

زیبائیش به سیرت و صورت چه بی مثال
حیران ز روی <عالیه>، صورتگران چین

حرفش همیشه صادق و پر بار و پر گهر
عشقش همیشه خالص و با ارزش و متین

آزاد و سر بلند و مددکار و خوشدل است
او را نبوده دشمن پیدا و در کمین

او عاشق منست و من عاشق ترم از او
آتش بجان من، زده این عشق آتشین

پیچد چو پبچکی بسراپای من به رقص
همتای او،گل نبود روی این زمین

میخواهمش چو جان نمیخواهمش بدی
مهرش همیشه در دل و با خون من عجین

آنقدر، مهرو لطف نموده به من که من
هستم ز جان و دل همه عمرم ورا رهین

باشم رهین منت او یا محبتش
فرقی نمیکند که بحالم، چه آن چه این

در انتظار آمدنش چشم من به راه
باشد که شادمانه شود این دل غمین

در مقدمش به اشک چشم نشانم غبار راه
فرش زمین کنم گل مینا ویاسمین

شعرم نمیکند دل من شاد و خاطرم
بهتر از این نمیشود این خاطر حزین

در انتظار آمدنت مانده ام بیا
تا خانه چون بهشت شود، تازه و برین


Sunday, September 02, 2007

مصدق -وشعبان بی مخ های روشنفکر

حکایت میکنند که در مشهد پهلوانی یا گردن کلفتی میزیسته به نام غلام پشمی که در زمان خودش همه از او حساب می بردند حرفش همه جا پیش بوده . در زمان کهولت روزی اورا میبینند که زخم چاقوئی بر بازو داشته ،حکایت را می پرسند می گوید در زمان جوانی ما یا در واقع زمانی که با قدرت زنده بودم کسی جرات نمیکرد کوچکترین بی ادبی را نسبت به من بکندحالا که پیر شدم و از شرو شور افتاده ام و در واقع مرده ام هر کسی که میخواهد ادعای پهلوانی و گردن کلفتی کند بیخود و بی جهت بیک بهانه ای یک نیش چاقو به من میزند تا با این کارش معروف شود و پز زدن مرا به همه بدهد

حالا شده نوبت پیر احمد آباد محمد مصدق که جدیدا غلام پشمی عده ای از رفقا!شده است اینروزها چند نفر از رفقای توبه کرده توده ای سابق و مائو ئیست سابق و بزبان ج.ا پسند توابان کومونیست در مقالات و کتابهای خودشان یک نیش چاقوئی به پیر احمد آباد زده اند جالب اینکه کیهان لندن هفته ها است که پاورقی ای دارد بنام آسیب شناسی یک شکست که علی میرفطروس تویسنده انست ونگاهی دارد به کتاب در دست انتشار از دکتر جلال متینی ( مثل اینکه این روزها منتشر شده ) چون دیگر نمینویسد کناب در دست انشار بلکه مینویسد ناشر شرکت کتاب .کیهان لندن که برخلاف عده ای از نویسندگانش ناشر مقالات طرفداران سلطنت است قبل از اینکه این کتاب به بازار بیاید با کمک علی میر فطروس یک نیش چاقوئی حواله دکتر محمد مصدق کرده است غافل از اینکه نه تنها خودشان را بزرگ نکرده اند بلکه نتوانسته اند کوچکترین خدشه ای به شخصبت و کردار انسانی دکتر مصدق وارد کنند نمیدانم این روزها چرا اینقدر تاریخ نویس و تاریخنگار و شعبان بی مخ پبدا شده که میخواهند حثیت نداشته حکومت شاه با طرفداران مذهبی اش را تطهیر کنند

:http://www.iran-chabar.de/artiche.jsp?essayId=11085این آخری هم گویا حمید شوکت است بخوانید