Monday, December 31, 2007

سال نو جهانی برهمه فرخنده باد

باز سال دیگری رفت و سال تازه ای آمد و ما هنوز منتظر آزادی میهن از زیر بار ظلم و جور حکام دیگری هستیم.
از زمان کودکی که در خانه صحبت از سال جدید و انشاالله سال خوشی و آزادی برای همه باشد بود تا حال که دوران میانسالی را تجربه میکنم ، این میهن خانه مادری روز خوشی به خودش ندیده است و حالا حسرت میخورم در این میهن دوم که بیشتر از صدو پنجاه سالی از عمرش نمیگذرد ما چقدر آزادی داریم و چرا انجا نداشتیم و حالا چرا مردم ندارند واقعا چرا؟ بیائید در این سال جدید بدون بغض و کین بدون خودی و نخودی و بدون ایسم و گرا پیدا کنیم که چرا ؟

Saturday, December 29, 2007

بی نظیر بود واقعا

در پاکستان هم با فشار امریکا فضای باز سیاسی اعلان شد مثل سال قبل از انقلاب ایران و برنامه بدینصورت طراحی شد که ژترال مشرف اول از لباس ژنرالی در بیابد بعد زندانیان سیاسی آزاد شوند و بتوانند به کشورشان برگردند و ترتیب یک انتخابات آزاد داده شود تا مردم ایران ببخشید مردم پاکستان بتوانند خودشان ولی فقیه ببخشید رئیس جمهوری را به دلخواه امریکا ببخشید خودشان انتخاب کنند
اما باید تعداد کاندیداها برای این انتخابات فقط یک نفر باشد و اگر کسی خواست جر بزند باید برهَ

در ضمن اگر این خانم بی نظیر بوتو ترور نمیشد و میماند و رئیس جمهوری کشور مسلمان میشد فردا همین خانم شیرین عبادی دم در نمیاورد و ادعا نمیکرد که وقتی یک زن رئیس جمهور اسلامی میشود من هم میخواهم بشوم

من اینجور فکر میکنم شما چطور بقول معروف دائی جان ناپلئونی

Friday, December 21, 2007

یلدا

چند یلدائیه سروده ام که اینجا میاورم و بعد از ان یک تک بیت ازدیوان ایرج میرزا را در غزلی یلدائیه آورده ام هر چند که نمیدانم چرا این تک بیت را دارد و آیا بقیه این شعر گم شده و یا نسروده است از کسانیکه شعر اروتیک دوست ندارند و دور و بر دیوان ایرج نمیروند خواهش میکنم از خواندن این شعر خودشان را معاف کنند تا مور مورشان نشود خدائی نکرده

...............

شبهای سرد یلدا پر رمز و راز باشد

دلدار ماهرویت غرق نیاز باشد

کردی بهانه گقتی تنگ است وقت و خفتی

بر وعده ات وفا کن امشب دراز باشد
..............

شب یلدا عجب دراز شبی ست

وقت در آن زیاد میاید

عاشق ار کار کشته هم باشد

کار و بارش کساد میاید
..........

شب یلداست بامن مهربان شو

گل پژ مرده ام را باغبان شو

بیا امشب مرا تنگ بغل گیر

لبت نه بر لبم آرام جان شو

.....

بازم شب یلدا شد و دل کرده هوایت

قربان سرو صورت و لبها و صدایت

بیمار توام بستر من منتظر توست

ای دکتر من جان به فدای سرو پایت

.........

و اما.........این هم از زیر کرسی


.......
شب یلدا ، شب سرد و درازیست

شب عشاق و عشق و عشقبازیست

شب یلدای من همواره نیکوست

که خانه پر ز یاران پری روست

بساط سور و ساط و عیش و عشرت

مهیا گشته خوش آن هم به کثرت

شراب و شب چره باشد مهیا

میان خانه هم کرسی است برپا

لحاف پشمی چهل تیکه رویش

نشسته دلبران در چهار سویش

من و مجموع حوران زمینی

به خوابت هم چنین شب را نبینی

بخوانم شعر هایم را در آنجا

که خنده آورم بر روی لبها

به سر انگشت دستان هوسباز

بلور سینه ها را میکنم ناز

(به انگشتان پا از زیر کرسی
زکسها میکنم احوال پرسی) ....این بیت ایرج

گرفتم بیت ایرج را کرایه
که تضمینش کنم مانند دایه

که حیفم آمد این تک بیت زیبا
بماند بی غزل آن گوشه تنها

اما اگر

به انگشتان پا از زیر کرسی
ز گلها میکنم احوالپرسی

گل نشگفته ی نا سفته ی ناب
همانیکه ببینی در شب ا ت خواب

گلی چون غنچه اما نو شگفته
مثال نرگس اما نیم خفته

گلی که گر نمائیدش ورا بو
شوی جان من از این رو به آن رو

در این اشعار جان هر چه مرده
کمی اشعار ایرج دست خورده

خوشا شاعر که دارد طبع شیرین
گهی بر زین و گاهی پشت بر زین


امید وارم شب یلدای شما هم مثل من و ایرج به شما خوش بگذرد

Monday, December 17, 2007

باز از اصغر آقای خودمان


پنجشنبه 22 آذر 1386

قصه‌ي خري که اورانيوم ميبرد!




.....

خرکی بود عرّ و عر کارش
چند کیلو اورانیوم بارش

جفتک و عروتیز می‌فرمود
گاه و گه نطق نیز می‌فرمود

چون خرّیت بر او مسلّم بود
به خیالش که رخش رستم بود

رستمش، شیخ اهل مکر و ریا
متوسل ز «کا- گ- ب» به سیا

یک گدائی که معتبر شده بود
صاحب یک طویله خر شده بود

بین آنها دوتا خرش ددری
عاشق سیر و گشت و خوش سفری

یک خرش شهره در خوش اخلاقی
این یکی، یکّه تاز و شلاقی

صبح تا شب اورانیوم می‌برد
از نطنز تحفه‌یی به قم می‌برد

رفت یک مرتبه به آمریکا
خورد بُر توی جمع آدم‌ها

تا تریبون و میکروفن را دید
شادمان جفتکی زد و خندید

رفت آن پشت و گفت پرت‌و‌پلا
زد به صحرا و دشت کرب‌بلا

حاضران یک به یک ز جا جستند
ترک مجلس نموده در بستند

تُرش کردند از سخن‌هایش
ننشستند بیش از آن پایش

یکنفر مثل اصغرآقا بود
که به حسب تصادف آنجا بود

گفت با آن رجال آمریکی
همه‌شان گنده باسن و خیکی

که شما جملگی خطاکارید
درتان را خلاصه بگذارید!

یادتان هست آن عبا بر دوش
نیش او باز می‌شدی تا گوش؟

آن که بر تن عبای توری داشت
بر لبش خنده‌های زوری داشت

آنکه با عشوه بود و طنازی
دلتان برد با زبان‌بازی؟

این یکی هست جلد دوم او
المثنای کله تا دم او

او اگر بیل بود این پاروست
پرزیدنت بعد از آن یاروست

گیرم این تا نخورده و صاف است
مثل او مات نیست، شفاف است

این هم از آن قبيله آمده است
از دل آن طويله آمده است

کرده او را فقیه آماده
بعد، پیش شما فرستاده

این هم از کارخانه‌ی ولی است
طرز فکرش شبیه اولی است

اولی را که خوب رو دادید
مدرک دکتری به او دادید

خوش نمودید جمله تعریفش
گوش کردید بر اراجیفش

او هم انشا نوشته بر کاغذ
خواند و کردید جملگی‌تان حظ

از کریستف‌کلمب کرد آغاز
تا کند علم و دانشی ابراز

آبراهام لینکلن را هم گفت
کلماتش همه درشت و کلفت

پشت هم برد نام فیلسوفان
نا ز نطقش بپا کند طوفان

گه ز زرافه گفت گاه از فیل
تا بگیرید نطق او تحویل

خواند انشای خویش را با زور
مثل صادق صداقت مشهور

پس شما کف زدید بهرش زود
همه گفتید آفرین، وری‌گود!

اگر این دومی کمی یُخلاست
باز سگ ماهی همان دریاست

گر که توفیر ظاهری دارند
یا که فرق کاراکتری دارند

هردو هستند پای بند نظام
شده‌اند از همین جهت اعزام!

جای دارد که خوش زبان باشید
با همین نیز مهربان باشید

تا بیاید دوباره حال کند
بدهد باج و قیل و قال کند

آنچه منظور از آمد و رفت است
ای شکم‌بشکه‌ها، همان نفت است

پس بگیرید خوب تحویلش
متحمل شوید تحمیلش

از پی نفت اگر که می‌آئید
اندکی وازلین بیفزائید!

ندهید این میانه دشنامش
فحش، حق نیست جای انعامش

خرکی بود فحش بد می‌خورد
صبح تا شب اورانیوم می‌برد


اين مطلب از سايت اصغرآقاداتکام متعلق به هادي خرسندي چاپ شده است.

Tuesday, December 11, 2007

برای شما که اصغر آقایتان فیلتر است

اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

سه شنبه 20 آذر 1386

مقام شتر در سرزمین مادری

بيضه‌ی مستضعفان، مستکبرا، در دست توست
تيغ تيز از بهر قطع هر دو تا دارد شتر
بيضه را چون مي‌بُري، اي ميوه‌چين انقلاب
باغت آبادي بگو! چشم دعا دارد شتر ....

« ماده 300 – قانون مجازات اسلاي – ديات:
خون‌بهاي يک زن مسلمان خواه اين قتل عمدا صورت گرفته باشد، خواه غير عمد، 50 شتر است.

ماده 435- خون‌بهاي قطع بيضه چپ يک مرد مسلمان 66 شتر است و خون‌بهاي قطع بيضه راست او 34 شتر و خون‌بهاي قطع هر دو بيضه چپ و راست يک مرد مسلمان 100 شتر است. »

کتاب تازه‌ی آقای شجاع‌الدین شفا در باره‌ی قانون بیضه و بمب اتمی، بار دیگر اهمیت شتر را در قوانین اسلامی در ذهنم زنده کرد.
این سروده‌ی تازه را با احترام، به آقای شفا تقدیم میکنم.

مقام شتر در سرزمین مادری

ارج و قربي را که در ايران ما دارد شتر
در زمين و آسمان ديگر کجا دارد شتر؟

گر شتر داري برو هر کار مي‌خواهي بکن
اي مسلمان، معجزي مشکل‌گشا دارد شتر!

محض خنده، بيضه‌هاي يک مسلمان را ببر!
صد شتر تاوان بده، کامت روا دارد شتر

بيضه‌ی مستضعفان، مستکبرا، در دست توست
تيغ تيز از بهر قطع هر دو تا دارد شتر

بيضه را چون مي‌بُري، اي ميوه‌چين انقلاب
باغت آبادي بگو! چشم دعا دارد شتر

جزو دستاوردهاي انقلاب است اين يکي!
شکر حق کرده، تشکر از خدا دارد شتر

گر شتر کافي نداري، پس قناعت پيشه کن
قطع کن يک بيضه را، نرخ جدا دارد شتر

بيضه‌ی چپ را به شصت و شش شتر بتوان بريد
تاجرش بيچاره شد، بهرش عزا دارد شتر!

کمتر از اين گر شتر داري، زني مسلم بکُش
چونکه پنجاهش جواب خون‌بها دارد شتر

نرخ يک زن، نصف نرخ بيضه‌هاي مرد شد!
سنجه‌اي در امر قانون و قضا دارد شتر

دشنه‌ها را تيز کن اي ناجي مستکبران
چون هوايت را به هنگام جزا دارد شتر

کاروان قتل و غارت را بگو سستي مکن
ساربان، يک عالمه بهر شما دارد: شتر

غير از اينها هم شتر را دست کم نتوان گرفت
بابت ارجي که در اُم‌القرا دارد شتر

اشترالاسلام قبراق است و مثل جمبوجت
رفت و برگشتي ز قم تا کربلا دارد شتر

گوشتش را دزدکي در رستوران‌ها مي‌پزند
دست، هم در آن قضا، هم اين غذا دارد شتر

باب منسوجات مرغوب است پشم حضرتش
بهتر از جير و بّرّک، شال و قبا دارد شتر

ديدم آقايي که از پشم شتر دارد عبا
اولش پنداشتم بر تن عبا دارد شتر!

خانمي با مانتوي پشم شتر مي‌داد قر
از عقب گفتم عجب عور و ادا دارد شتر!

از نمدمالي ببين کارش چه خوش بالا گرفت
در فلان مجمع گمانم آشنا دارد شتر

نقش بازي کرده در تعزيه‌ي ابن عقيل
عکس با فرمانده کل قوا دارد شتر!

موقع نشخوار، تفسير سياسي مي‌کند
تجربه در گفتن پرت‌ و پلا دارد شتر

از خود کلثوم‌ننه مدرک گرفته ظاهرا
زين جهت در قصه‌گويي دکترا دارد شتر

جاي تفسير خبر، با شيوه‌ی خاله‌زنک
شايعات تازه از هر ماجرا دارد شتر

مخبري را کرده با جاسوس‌بازي همتراز
ظاهرا يک ارتباطي با سيا دارد شتر

بسکه خواب پنبه‌دانه ديده در دوران شاه
در رژيم شيخ اينسان اشتها دارد شتر

شاه قدر اين شترها را نمي‌دانست و رفت
از جيمي کارتر، سپاسي بي‌ريا دارد شتر

بعد از اين وقتي سوارش مي‌شوي دولا نشو
سرفرازي بين که در قانون ما دارد شتر

گرچه طبع سرکش هادي چنين شعري سرود
اين قصيده را، از آقاي شفا دارد شتر

Tuesday, December 04, 2007

اهانت کنندگان به اسلام

حتما در خبرها خوانده اید که خانم گیبونز که اهل انگلستان است و معلم دبستان دریک دهکده سودانی بوده به خاطر نامگذاری یک خرس عروسکی محکوم به 15 روز زندان شد بچه های کلاس اسم محمد را برای این عروسک انتخاب کردند و این معلم با آن موافقت کرده بود
خانم گیبونز بخاطر اهانت به پیامبر اسلام و اشاعه نفرت و تحقیر باورهای دینی مجرم شناخته شد و پس از چند روز زندان با مداخله دو نفر از مسلمانان انگلستان که به ملاقات رئیس جمهور سودان رفتند از زندان آزاد و از سودان اخراج شد

البته در سودان و چند کشور مسلمان دیگر عده ای به خیابانها ریختند و خواستار اعدام این خانم معلم شدند به خاطر توهین به اسلام

من حق میدهم اگر کسی به اسلام توهین کرد و باعث آبروریزی شد باید مجازات شود . حالا ببینیم کسانیکه با استفاده از اسم محمد برای حیوانات باعث توهین به پیامبر اسلام و اسلام میشوند چه کسانی هسنتد

اول از همه خود محمدعمر البشیر که نه فقط ابروی اسلام را برده و به همه پیغمبران و ادیان با این ظلم و جوری که در دارفور میکند توهین کرده است این اولین جانوری که اسم محمد را رویش گذاشتند

محمد ریشهری که مسئول و مسبب کشتار جوانان در بند ایرانی است

محمد خاتمی که 8سال آزگار سر امت مسلمان ایران شیره مالید تا تمامی خواهان بتوانند تمام ادارات و موسسات را اشغال کنند و کسانیکه که با انها مخالف بودند شناسائی کرده و بکشند و به زندان بیاندازند و سر ببرند قتلهای زنجیره ای در زمان این محمد انجام گرفت و هنوز کسانیکه دستگیر و زندانی میشوند دنباله همان کسانی هستند که حاتمی اصلاح طلبشان کرد

محمد علی خامنه ای که فعلا رهبری تمام کشانیکه آبروی اسلام و پیامبر اسلام را میبرند مینماید مثل حزب الله لبنان و حماس فلسطین و در فیلیپین و هند و پاکستان و در تمام شهرها و دهات ایران ، اسمش محمد نیست ؟ میدونم خودم .ولی این از همه بیشتر به ا سلام و پیغمبرش داره توهین میکنه با جانشینی خدا

محمد آحمدی نژاد که نفت را بجای نان برد سر سفره مردم و مسمومشان کرد
اگر من در سودان بودم الان به جرم گذاشتن اسم محمد برای رهبر واحمدی نژاد به اعدام محکوم میشدم با صد ضربه شلاق بعد و قبل از اعدام

اگر من بخواهم همه ی این جانوران را نام ببرم باید از پای این کی برد بلند نشوم

یک دیگه هم هست در این ونکوور که اسمش محمد حمزه بود کرد مو و بعد گل آرا حمزه که از طرفداری حزب کمونیست کارگری شروع کرد حالا با اربابش محمد حسین درخشان سفت و سخت طرفدار جمهوری اسلامی شده

بقیه این جانوران را میتوانید از لابلای صفحات اینترنت پیدا کنید

Monday, December 03, 2007

ابراهیم رزم آرا

دیشب شب شعر ابراهیم رزم آرا بود به مناسبت درگذشتش

این جوان که چند ماهی بود که وارد ونکوور شده بود تاب ماندن نیاورد و رفت

کسی که از مهد فرهنگ و ادب بعلت بی فرهنگی و بی ادبی و ددمنشی گردانندگانش راهی غربت شده بود تا بتواند در دنیای آزاد به فرهنگ کشورش خدمت کند
دیشب اینجا به مناسبت رفتنش دوستداران و یارانش جمع بودند و یادش را گرامی داشتند

......وز شمار عدد هزاران بیش