Sunday, March 29, 2009

یادواره بختیار در آمریکا


جمعه 7 فروردين 1388

کنفرانس بختيار و حقارت بني صدر

con21.jpg
عکس از اميرخان نورمندي که البته اينجا رُسّ-اش کشيده شده. (يعني ريزولوشنش خيلي کم شده). من در عکس نيستم. (طبق معمول دير رسيدم) عوضش نفر اول از سمت چپ عکس، آقاي جعفري است با تبسم-اش.

در هفته پایانی سال خورشیدی، شهر شیکاگو میزبان "کنفرانس دانشگاهی به مناسبت سی امین سال انقلاب ١٣٥٧ در ایران" بود. مرا هم دعوت کرده بودند قاطی استادها! دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی – شیکاگو سنگ تمام گذاشته بود.
عنوان کنفرانس بود: "ارزيابی نتايج سياسی، اجتماعی و تاريخی دولت بختيار ،به عنوان آخرين تلاش برای احيای قانون اساسی مشروطه در ايران"

نوبت من که شد از همدستی تازه شاه اللهی و حزب اللهی در کوبیدن بختیار گفتم . از جمله مواد حقير و مضحک اين توطئه ها این که آقای بنی صدر در نشریه اش "انقلاب اسلامی" (هنوز!! آن هم) "در هجرت" (نه از مکه به مدینه، از تهران به پاریس!) تنها راهی که برای بی اعتبار کردن بختیار پیدا کرده اینکه نام شاپور بختیار را مکرراً "شاهپور بختیار" مينويسد.

خوشبختانه آقای "محمد جعفری، مدیر مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در دوران ریاست جمهوری بنی صدر و پژوهشگر مسائل تاریخی-سیاسی، اجتماعی و دینی" که از انگلستان دعوت شده بود حضور داشت و از قرائن، خودش هم از «شاهپور»نویسان برجسته ی نشريه ي بنی صدر است. پاشد جواب داد که نه خیر. فرقی نمیکند. من گفتم اگر فرقی نمیکند، اصرار شما در شاهپورنويسي چیست؟ گفتم اگر شما به کتاب های بختیار اشاره میکنید، نام ایشان همه جا "شاپور" نوشته شده نه "شاهپور".

گفتم جناب آقای جعفری، نام دختر من شاپرک است. حالا اگر فردا آقای بنی صدر ِ موزمار با این "حقارت حقیر" نام او را "شاهپرک" بنویسد، خوشم نمیآید. (من مطمئن هستم که این اولین بار بود که لفظ "موزمار" در یک کنفرانس دانشگاهی بکار برده میشود. آن را باید مدیون آقای بنی صدر بود.) بعد از صحبت من حاضران کف زدند. (گمان کنم برای آقای بنی صدر ابراز احساسات کردند!)

این آقای جعفری، برخلاف خود بنی صدر، مرد زنده و سرحالی بود. آدم شیرینی بود. مرد خونسردی بود. تبسمی دائمی بر چهره داشت که در رضایت و دلخوری و خرسندی و عصبانیت، از روی صورتش کنار نمیرفت و زیرش دیده نمیشد. فرداش سر صبحانه با هم صحبت میکردیم. من پرسیدم "شما قبلاً طلبه بودید؟" ایشان با خوشروئی و تبسم هميشگي گفت "خیر. چرا باید طلبه بوده باشم؟" یکی از استادان برجسته دانشگاهی که از فرانسه آمده بود و سر میز بود گفت: "اتفاقاً عبا و عمامه خیلی به شما میآید."

آقای حمید اکبری استاد دانشگاه در شیکاگو که این کنفرانس به همت او راه افتاده بود در جلسه توضیح حاشیه ای داد که "آقای جعفری نماینده آقای بنی صدر نیست و حتی ممکن است آقای بنی صدر از ایشان دلخور شود که در این کنفرانس شرکت کرده است." البته این توضیح لازم هم نبود چرا که حضور خانم های بی حجاب در سالن و اثر نکردن اشعه موی آنها در آقای جعفری نشان میداد که ایشان چندان هم ذوب در ولایت فقیه بنی صدر نشده و انسان مستقلی است.

حالا دارم فکر میکنم که اگر ما اسم کوچک آقای ابوالحسن بنی صدر را «هابوالحسن» بنویسیم، حقه بازی نکرده ایم؟ «اهبوالحسن» چطور؟ (بيشتر بهش ميآيد) اما باز هم خوب نیست. مگر اینکه آدم حرف دیگری نداشته باشد. مگر اینکه آدم نتواند بگوید بعد از اینهمه جنایت و کشتار و قتل و آدمکشی و اعدام و تیرباران و حذف فیزیکی (اینها همه اش یکی است البته) شرم نمیکنید که هنوز «انقلاب اسلامی» منتشر میکنید؟ شرم نمیکنید که هنوز مبلغ «انقلاب اسلامی» هستید؟ البته که شرم نمیکنید. این اعدام ها و کشتارها و جنایات را خودتان سرانداختید و دنبال صادق خلخالی راه افتادید. یادتان که نرفته؟ حالا با فلاکت و بدبختی زورتان به الفبا رسیده که نام افراد را عوضی بنویسید!
دعوت از آقای جعفری فوق الذکر، که از آغاز معلوم بود جهتگیری ایشان در کنفرانس تجلیل از بختیار چه سمت و سوئی خواهد داشت، دعوتی بود برآمده از اندیشه ی دمکرات بختیار که دوست و دشمن حرفشان را بزنند هرچند که دشمن، نماینده ی نشریه ای باشد که ناشر حقیرش خود مینویسد و خود میخواند و چندان از نام بختیار میهراسد که جز با املای عوضی روبرو شدن با آن را برنمیتابد.


اين مطلب از سايت اصغرآقاداتکام متعلق به هادي خرسندي چاپ شده است.

Copyright © 2005 asgharagha.com All rights reserved

Sunday, March 15, 2009

چوپان دروغگو

روزی بود و روزگاری بود ،غیر از مشتی دجال که برمملکت دارا و آذر حکومت میکردند ،هیچکس نبود، حتی خدائی که دجالان تبلیغش را میکردند ، و به نام نامی او سر میبریدند گوش تا گوش.

یکروز یکی از این دجالان خود را به شکل یک چوپان در آورد، و ادعا کرد که برای گوسپندان تمدن بزرک نه ! بلکه گفتگویش را میاورد .

گوسپندان، که از دست گرگهائی که دجالان تربیت کرده و به جان آنان انداخته ، عاصی شده بودند ، با یک شبیخون بیست میلیونی، منتخب دجالان را به طویله رانده و چوپان به ظاهر اهل تسامح را به جلو رانده ،و گوسپند وار دنبال او روان شدند . چوپان که گرگی در لباس میشچوپانی بود توسط عوامل سر خود اش بجان رهبران گوسپندان افتاد، و از اهل قلم آنها هم نگذشت، و با طناب و چاقوی ضامن دار امام زمانی ،چندین گلو و شاهرگ را پاره و خفه و مفقود الاثر کرد، تا گوسپندان بفهمند که چه برسرشان آمده هشت سال گذشت . این چوپان مارمولک ،که در بازی کردن فیلم و ننه من غیبم استاد بود، همه تقصیر ها را گردن عواملی انداخت که نامرئی بودند، و مردم که فکر میکردند این چوپان، تافته جدا بافته است زمانی فهمیدند که کار از کار گذشته بود، و دلقکی راستگو جای این چوپان دروغگو را گرفته بود .

از آن جائی که گوسپندان ساده هستند اول دور دلقک محمود جمع شدند ،به امید نان نفتی برایش هورا کشیدند، و فراموش کردند که در هشت سال گذشته چه کلاهی سرشان رفته . کم کم فهمیدند که این یکی هم هر چند دروغگو نیست، و هر چه میگوید راست است، و از ته دل میگوید و شعورش بیشتر از این نمیرسد که: اسرائیل غاصب باید از روی زمین محو شود. و امام زمان از جماران ،که جاده آن پهن شده و اسفالت شده ظهور خواهد کرد ، و سوار بمب اتمی که این دلقک ساخته سوار شده و به جنگ اکوان بوش خواهد رفت>

از انجائی که این دلقک حرف دهنش را نمیفهمید، حتی جمعی از دجالان از او روی گرداننده و ترتیب یک انتخابات میان دوره ای را دادند تا اورا بفرستند اسرائیل، دوره آدمکشی را تکمیل تر کند و بداند چگونه میشود مردم بیگناه یک باریکه را، که اسیر عده ای دیگر از نسل همین دجالان هستند قتل عام کرد .

و اما !
چوپان دروغگو، که در حقه بازی و هنر پیشگی در محضر علی چلاق ،از شاگردان هیچ بزرگ، دوره دیده بود بیکار ننشست ،و عده ای از عمله اکره های خود را مامور کرد که چو بیاندازند که چوپان دروغگو توبه کرده،و درس گرفته از گذشته، و حالا باید بیاد و تلافی گذشته را بکند . و عده ای از گوسپندان که هنوز شکمشان از صابونی که برای نان نفتی زده بودند، و جای دیگرشان عکس العمل نشانداده بود کیفور بودند، رفتند دنبال چوپان دروغگو و آوردندش به صحنه. و با کمک چند نفر مثلا مقاله نویس و فکاهی نویس داخلی و خارجی، تقریبا داشتند مخ نداشته عده ای از گوسپندان را کار میگرفتند که، دجال دیگری که از همین طایفه بود در گوش چوپان گفت: گوسپندان اینطور که معلوم است دست تو را خوانده اند و دنبه لای تله تو دیگر نخواهند داد و به همین میمون بازی بیشتر علاقه مندند تو برو منصرف شو من آبروی نداشته ات را میخرم و تو بگو بخاطر من انصراف میدهی.

چوپان دروغگو چون از اولش هم دروغکی اعلام امادگی کرده بود و میخواست درجه حماقت بعضی از گوسپندان را اندازه بگیرد ، و با این علم که :

تا در ایران بود فقیه ولی
چه علی خاجه و چه خواجه علی

زد به چاک و با یاران باران رفت

بالا رفتیم دروغ بود پائین آمدیم شلوغ بود نون رهبر تو دوغ بود



نوروزنامه


عید است بیا بهار باشیم

سر سبز چو روزگار باشیم

حالا که وطن اسیر دیو است

چون رستم دیوشکار باشیم
******
عید است بیا بهار من باش
تو نوگل من نگار من باش

تا از غم غربتم رهانی
تو تحفه ای از دیار من باش
******
عید است بیا بهار من باش
یار دل بیقرار من باش

تا در سفر عمر شوم شاد
تا آخر خط کنار من باش
******
عید است بیا بهار من باش
شام من و هم نهار من باش

خواهم بگریزم از زمستان
تو باعث این فرار من باش
******


ای یار بیا بهار من باش
من تشنه تو جویبار من باش

چون آن بزک منتظر شعر
تو کمبوزه و خیار من باش
******








Sunday, March 08, 2009

زن

روز زن به مردان مرد مبارک باد