Sunday, August 16, 2009

ضحاک

ندائی بود درچشمان آن دختر الا رهبر
که از نامت نمیماند بجز خونخواره ای دیگر

ندیدی خون چو گل بشکفت از آن غنچه لبها
هزاران لاله روئیدست در ایران ما یک سر

تو ضحاکی و بر دوش ات فراوان اژدها داری
هم از عمامه ای هم چادری هم از کله برسر

تو خود ویرانگری خونخواره ای مانند چنگیزی
جوانان وطن هستند همچون کاوه آهنگر

مرامت نیست یکرنگی تو هفت خطی و صد رنگی
بترسی از خط و رنگی که باشد سبز یا اخضر

تو یک تازی بیرحمی که چون اجداد خود کردی
بقلب کودکان دشنه به چشم مادران نشتر

چنان قدرت نموده کور چشمانت نمی بینی
سرانجام ستمکاران یکی از دیگری بدتر

به بازی سیاست باختی هم دین و ایمانت
نمیفهمی که بازی داده ات این چرخ بازیگر

تورا الله و اکبر بود آوردت بدین مسند
و حالا سخت میترسی هم از الله و هم اکبر

Tuesday, August 04, 2009

ندا

ندائی بود در چشمان آن دختر الارهبر

که از نامت نمیماند بجز خونخواره ای دیگر



عبدالقادر نازنین این بار دیگر رفت زیر تیغ جراحی امیدوارم که خوب و سلامت باز گردد در جایگاه طنزش