Monday, February 01, 2010

از سایت زیتون

پرونده جعفر شجونی در دست مادر بزرگ اینجانب می باشد دیشب سی با خونه نبود. دلم هوای یک کرده بود و رفتم آوردمش خونه مون.
داشتیم گل می گفتیم گل می شنفتیم. تلویزیون هم داشت برای خودش زرزر میکرد که ناگهان مامان بزرگ خیره شد بهش و گفت:
_ ئه... این که جعفر دزده ست! زیادش کن ببینم چی می ناله! هنوز زنده ست؟
لوگوی برنامه "دیروز امروز فردا" توجه مو جلب کرد و زیر نویسش حجت الاسلام شجونی.
مجری یعنی ملیجک وحید یامین پور هم روبه روش نشسته بود و عین کسی که دارن قلقلکش می دن دائم با ناز و عشوه می خندید.
خندم گرفت که چرا مامان بزرگ لحنش اینقدر تغییر کرده.
- مامان بزرگ, نوشته حجت الاسلام شجونی!
- درست گفتم دیگه, همون جعفر دزده ست. چه جوون مونده پیرسگ!
- شما می شناسیدش؟
- کدوم کرجیه که این هیز و دزد سرگردنه رو نشناسه.
شجونی داشت به اصلاح طلبا دری وری می گفت که اگر سگی پوزه شو تو بکنه تو آب, آب نجس نمی شه.
- سگ خودتی و هفت جد و آبادت.
مامان بزرگو به این عصبانیت ندیده بودم. خیلی زن با حوصله و صبوریه معمولا. اسم شجونی رو به عنوان عضو روحانیت مبارز و کسی که پول زیادی تو بانک های خارج داره شنیده بودم اما نمی دونستم کرج چیکار می کرده.
کنجکاو شدم. پرسیدم شما می شناختینش؟
- معلومه! اولش یه آخوند دوزاری بود بعد یهو تقی به توقی خورد و آقا بعد از انقلاب شد نماینده مردم کرج در مجلس شورا.
جزء اولین کسایی بود که حمله کرد کاخ شمس و دارو ندارشو جمع کرد برد خونه ش. حتی لباسای زیر شمس رو نوهاش رو بردبرای خودش و دست دوماشو داد به پاسداراش.
یه همسایه داشتیم- یه زن بیوه تپل مپل سفید رو- که صیغه شجونی شده بود. به روز رفته بود سر گاو صندوقش و قسم می خورد تموم عتیقه های کاخ شمس رو اونجا دیده بود. می گفت عقاب بزرگ تمام طلای شمس رو هم با افتخار گذاشته بود تو پذیراییش. بعدا از کشور خارجش کرد. کاخ شمس که رفتی دیدی همه چیشو دزدیدن. تمام چیزای با ارزششو جعفر دزده برد.
یه زن بازی بود که نگو. موقع زناشویی عرق هم می خورد.(مثل گزارش مخملباف شد یه کم)
یه روز رفته بود نماز جمعه کرج گفته بود چرا اسراف می کنید و دوسه نوع غذا درست می کنید؟ یه نوع بسه. الان جنگه و...
(...) خانم قسم می خورد که یک بار برای افطاری مهمونشون بود , 75 رقم غذا و دسر و میوه و شیرینی سر میز گذاشته بود. عین پادشاه ها بریز و بپاش داشت.

وقتی شجونی گفت که زندانیای سیاسی تو زندان جکوزی و استخر داشتن خون مامان بزرگ دیگه کاملا به جوش اومد و یه تف گنده انداخت به سمت تلویزیون!
- تف به روت بیاد مرتیکه دزد جنایتکار دروغگو. زیتون جون, نمی دونی چه جوونای نازنینی رو شکنجه کردن و بعد کشتن.(اشک اومد تو چشاش) اون وقت می گن استخر و جکوزی داشتن. دل آدم می سوزه. بچه های (...) خانوم همه اعدام شدن. بردنشون قبرستون بهایی ها چالشون کردن.(اشکاشو با دستمال پاک کرد)
وقتی بامین پور گفت 30 ثانیه بیشتر وقت نداریم و شجونی گفت من خودم رئیس رادیو تلویزیونم, مامان بزرگ گفت:
- میبینی عجب رویی داره مرتیکه. ولش کنی خودشو صاحب همه چی می دونه.
خلاصه با هر جمله ای که شجونی می گفت یه فحش و یه تف نثارش کرد, بسکه ازش کینه داشت این ننه بزرگ دوست داشتنی ما.
آخرش هم گفت این شارلاتانو کی دعوت کرده تلویزیون؟ آدم قحط بود؟
و بعد رهنمود داد که تورو خدا تو همین دهه زجر کلک اینا رو بکنید, تا نمردم رفتن این از خدا بیخبرا رو به چشم ببینم.
گفتم چشم مامان بزرگ!
مامان بزرگ بعد از نماینده دیگر کرج "مجید شرع پسند" گفت. که دزد نبود. مرد بود. وقتی (...) خانوم رفت پیشش و از زندانی شدن و اعدام شدن بچه هاش گفت اشکش دراومده و گفته ظلم هیچوقت پایدار نمی مونه من خجلم! وقتی آقا(...) رفته بود پیشش و از اخراج دختر و پسرش که در انقلاب شرکت کرده بودن از کار و دانشگاه شکایت کرده بود گفته بود من خجلم! وسطای نمایندگیش به خاطر اینکه حاضر نشده بود عکس منتظری رو از اتاقش( دفتر نمایندگیش در کرج) برداره از مجلس اخراجش کردن و به جاش یه نماینده بله قربان گو آوردن.
مامان بزرگ می گفت یکی مثل مجید شرع پسند یکی هم مثل جعفر شجونی دزد و مال مردم خور!.

1 comment:

Anonymous said...

ممنون از کمکت به زیتون فیلتر شده مانی جان