دستم نمیرسد به تو ای گل بچینمت
بوئیدن تو نگردد میسرم.
تا دست دیگری نربوده تو را زشاخ
من زنده ام تا که به سیری ببینمت
داستان پیدایش روز والنتاین که دوستان فارسیش کردند و شده روز عشاق را همه در سراسر جهان میدونند این روز برای همه است برای تمام عشاق جهان برای کسانی است که کسی دوستشان داره برای مادرها برای پدرها برای خواهر برادرها برای نامزدها برای بچه ها و دست آخر برای زن و شوهر ها............................... امااینطور که من میبینم این روزبیشتر برای کاسب هاست اینجا به هر بهانه ای که باشد عید و سال نو، میلاد مسیح ،هالووین و همین روز عشاق همه برای یکدیگر هدیه میخرند و دنیای سرمایه داری طوری مردم را بار آورده که نخریدن هدیه ازگناهان کبیره محسوب میشه فقط گفتن دوستت دارم کافی نیست باید دیده هم بشه که دوستش دارید و وای بحالت اگر یادت رفته باشه چه دوستی ها ،چه نامزدی ها ،و چه زن و شوهرهائی که میونشون برای همین فراموشی لعنتی بهم خورده بهر حال من که تا حالا یادم هست فردا خدا را چه دیدی پس حالا روز عشاق به شما مبارک باد
بی خیال نمیخوابم
میمیرم روی بسترم
خیال انگیزها همیشه زنده اند.
راست میگوئی،
من چه کارم به کار کسی.
تو آن شانه های پهن زیبا را
خودزیر بارخالی
شانه های من نگهداشته ای.
زمانه عوض شده،
تو سالاری برای همیشه ای که خواهد آمد.
اینجا من ، بجز خودم وکار و عشق
چیز دیگری نیستم.
من دلم میخواهد فقط عاشق باشم
کار را دوست ندارم
وقتی میتوانی فقط عاشق باشی ،
چه کاری زیبا تر.
اجبار روزگار؟
این نان را یخاطر عشق نمیدهند.
ایکاش جای تو بودم
میدانم،
حرفش آسان است.
آرزو کردن گناهی نیست
بی خیال نیستم
خیالم خودم است ، خودم
که دیر شناختمش.
من اولین بار است که زائیده شده ام
تجربه چیز خوبی است،
مهربانی همین طور
خواستن
عشق.
حرف تازه ای باید پیدا کرد
برای گفتمان
باید
دوباره زائیده شد
تجربه چیز خوبی است
افسوس که تکرار نمیشود،
همیشه نیست.
آن لحظه ای که پیدایش میکنی
لحظه ای را از دست میدهی.
آدم یکبار زائیده میشود.