Thursday, December 24, 2009

شب یلدا

شب یلدا چه خوابی رفته بودم
چنان مست خرابی رفته بودم
نفهمیدم زبس نوشیدم از جام
سرشب زیر آبی رفته بودم

Sunday, December 06, 2009

شانزده آذر

خبرهای شانزده آذر نیامده و من هم مثل خیلی از ایرانیانی که در ساحل امن دور از وطن نشستیم چشم به راه آمدن خبرهای خوب هستم و نگران جوانان ایران که در این راه سبز آزادی قدم گذاشته اند
سال پنجاه و هفت که ما در خیابانها بودیم با سربازانی طرف بودیم که ایده ئولوژی نداشتند و فقط برای آرام کرده مردم در خیابان ها بودند نه برای کشتن مردم حادثه میدان ژاله هم ماجرای خودش را دارد
ولی این روزها این جوانان با سربازهای امام خونخواران در جنگند با سربازانی که ایده ئولوژی خون و شمشیر دارند و فهمشان به اندازه چرندیات امامان جمعه است
در زمان ما کارد به استخوان نرسیده بود هنوز میشد با زمانه کنار آمد به قول پهلوی طلب ها خوشی زده بود زیر دلمان ولی الان کارد به استخوان این مردم رسیده برای همین است که من نگرانم نکند کاری دست رهبر یکدست بدهند
وقتی که سبز میشوید
امید در دلم جوانه میزند
تا شکوفه های آزادی تان بشکفد
و من به درودتان بیایم
ای شاخسارهای جوان

Friday, September 25, 2009

حضرت آقا


صد دام بالا دیدی و صدام بلا را

عبرت نگرفتی تو ای حضرت آقا

دیدی که چطوری ز سوراخ درآمد

چون موش زبون آن خرک شاه نما را

شرمت شود ار این همه بیشرمیت ای شیخ

ظلم از چه کنی این همه این ملت ما را

دانی که خدا نیست به اسمش بکنی ظلم

کردی تو مترسک اگر هم هست خدا را

بود آنکه ولیعهد قبولش ننمودیم
خواهی بچپانی تو بزور مجتبی را

از یکطرفی سید و از یکطرفی شمر

تو زنده نمودی یه بام و دو هوا را

کافر که شدی دزد شدی جانی و قاتل

شایسته بود اینهمه اوصاف شما را

ای رهبر آزاده ی ملعون و مجسم

پنهان چه کنی آن عفن زیر عبا را

تاریخ وجود تو شده ثبت به تاریخ

هم مبدا وهم خاتمه ی جور و جفا را




Sunday, August 16, 2009

ضحاک

ندائی بود درچشمان آن دختر الا رهبر
که از نامت نمیماند بجز خونخواره ای دیگر

ندیدی خون چو گل بشکفت از آن غنچه لبها
هزاران لاله روئیدست در ایران ما یک سر

تو ضحاکی و بر دوش ات فراوان اژدها داری
هم از عمامه ای هم چادری هم از کله برسر

تو خود ویرانگری خونخواره ای مانند چنگیزی
جوانان وطن هستند همچون کاوه آهنگر

مرامت نیست یکرنگی تو هفت خطی و صد رنگی
بترسی از خط و رنگی که باشد سبز یا اخضر

تو یک تازی بیرحمی که چون اجداد خود کردی
بقلب کودکان دشنه به چشم مادران نشتر

چنان قدرت نموده کور چشمانت نمی بینی
سرانجام ستمکاران یکی از دیگری بدتر

به بازی سیاست باختی هم دین و ایمانت
نمیفهمی که بازی داده ات این چرخ بازیگر

تورا الله و اکبر بود آوردت بدین مسند
و حالا سخت میترسی هم از الله و هم اکبر

Tuesday, August 04, 2009

ندا

ندائی بود در چشمان آن دختر الارهبر

که از نامت نمیماند بجز خونخواره ای دیگر



عبدالقادر نازنین این بار دیگر رفت زیر تیغ جراحی امیدوارم که خوب و سلامت باز گردد در جایگاه طنزش

Sunday, July 19, 2009

سبز سبزم

سبز سبزم نگرانم تو مباش


Monday, June 22, 2009

عنتر

احمدی ای نژاده ات از خر
رفته تا کله در گُه رهبر
تو جوانان پاک ایران را
خس و خاشاک خوانده ای عنتر

Monday, June 01, 2009

تولدیه

یکسال اضافه تر شد بر طول عمرم امسال
کردم چه حوریان را توی بهشت خوشحال

جمله در انتظارند تامن زدر درآیم
همچون خروس ریزم از جمله شان پروبال

Saturday, May 23, 2009

ایران اتمی است

باز همه جا صحبت از ین است که باید از اتمی شدن ایران جلوگیری کرد

از یکطرف اسرائیل داد و فریاد میکند، از یکطرف امریکا از یکطرف اروپا و این بیچاره ها نمیدانند که ایران سالهاست اتمی شده است ، که اگر یکی از بمبهای کلاهکی را ، یا درست تر بگویم بمبهای عمامه ای را در هر کشوری بیاندازد دمار از دودمان آنها در میاورد بیشتر جوانهایشان معتاد میشوند دخترانشان خیابانی یا امارتی میشوند کارمندانشان رشوه خوار و گرانی و کمبود آزادی و فراوانی فحشا و خودکشی،.................
خلاصه چنان به روزگارشان میاید که نگو و نپرس، که سی سال پیش یکی از این بمبها با همکاری امریکا و فرانسه و انگلیس و مجاهدین و فدائییان وملی مذهبی ها و مخصوصا سلطنت طلبها در همین ایران افتاد و ویران کرد مهد آریا را

ایران اتمی است

Thursday, April 16, 2009

دستمال خاتمی

چند روز پیش میخواندم که میر حسین موسوی به یکی از نویسندکان خارج از کشور اشاره کرده که در کار من دخالت نکنید و اگر کسی شمشیرش را از رو برای من بست به شما ارتباط ندارد مخصوصا اگر این مخالف من زن باشد
گشتم ببینم که چه کسی مخاطب میر حسین بوده در یافتم که کسی جز نبوی نبوده که به این خانم که به همه بد و بیراه میگوید بد و بیراه چارواداری گفته یعنی حرفهای این خانم را یک جوری برگرداننده و به خودش پس داده . تا اینجای کار زیاد اشکالی نداشت اشکال در این یود که با دستمالی که زیتونه های جناب مستطاب خانمی را براق میکردند نمیشه زیتونه های این میر حسین را براق کرد چون اینطور که پیداست این بر خلاف سید خنده دار اصلاح طلب نیست و قصد ندارد هشت سال سر مردم را شیره بمالد و با گول زدن عده ای جوان وادارشان کند که از پشت پرده تقیه بیایند بیرون و با رژیم یک جورهائی مخالفت کنند تا همگی شناخته شوند عده ای را بگیرند اعدام کنند عده ای را بگیرند به غل و زنجیر بکشند و بعد آواره مملکت غربتشان بکنند مثل خود داور خان از نیک آهنگ خوشم امد معلوم شد ه که دیگه دوست نداره کسی سرش را شیره اصلاحات بماله برای همین وقتی خاتمی میخواست بیاید هول نشد براش دستمال تهیه کنه و به همه هم هشدار داد که این بابا اگر مالی بود اون هشت سال خودش را نشون داده بود به نیک آهنگ میگویند طنز نویس برای اینکه اگر طنز نویسی وابسته به گروهی یا شخصی شد وبرای حزبی قلم به دست گرفت و کاریکاتور کشید و چیز نوشت دیگه طنز نویس نیست برای اینکه نوشته هایش هم خنده دار میشود و بی فایده و از حالت طنز در میاید و مسخره میشود و مسخره میکنند همانطور که میر حسین موسوی خامنه ای کرد
حیف نیست آدم اسمش را طنز نویس بگذارد و دنباله رو و طرفداریک ابوالچاخان سالوس بی مصرف شود این را چون دلم میسوزد گفتم والا انقدر بمالید تا دستمالتان شفاف شود

Wednesday, April 08, 2009

سفرنامه تورنتو

خبر داشتم هادی و پرویز صیاد تور خداحافظی گذاشنتد برای هادی خرسندی و صمدش درتورنتو تلفن کردم که ببینم ونکوور هم میایند یا نه پرویز گفت گویا برگزار کننده سالن گیرش نیامده گفتم سالن هست ولی برنامه چربتر گویا گیرشان آمده نمیخواهند دوتا را روی هم بگذارند آنوقت آن یکی بلیتش فروش نمیرود
هادی گفت پس تو بیا اینجا گفتم گرفتارم و نمیتوانم بیایم گفت بلیت هواپیما میفرستم بیا گفتم اگر بلیت بفرستی دیگه مجبورم بیایم

به عیال گفتم هادی بلیت فرستاده بروم تورنتو. گفت پس کار نداری، بلیت نداشتی میگفتی کار دارم گفتم اینطوری هم میشود تفسیرش کرد

برای اولین بار در این هجده سالی که در کانادا هستم فرصتی شد که به تورنتو بروم در ضمن دختر دختر خواهرم که بقول هادی، من دائی دائی اش هستم ،چهار ماهی است که با پسر یکی از دوستان از زمان بچگی من ازدواج کرده و در تورنتو زندگی میکنند را هم بعد از 28 سال ببینم

هواپیما در اسمان پرواز میکرد به طرف تورنتو.....ولش کن اینطور نوشتن مال بعضی سردبیر هاست که وفتی به کنفرانسی میروند از زمانی که در دستشوئی هستند هم گزارش مینویسند

اینجور که دستگیرم شد تورنتو از ونکوور ما خیلی بزرگتر و پر جمعیت تر است میگفتند حدود 150000هزار نفر ایرانی دارد در مقابل 27000نفر فارسی زبان ساکن بریتیش کلمبیا تعداد ایرانی ها در اینجا زیادتر از 27000 نفر است برای اینکه در موقع سرشماری ترک ها و کرد ها زبان مادریشان را فارسی نمینویسند (قابل توجه آقای براهنی) برای همین در سرشماری تعداد فارسی زبان ها را 27000 نفر اعلان کرده اند در صورتی که افغان ها هم فارس زبان هستند و تاجیک ها هم همینطور ولی چون جدائی طلب نیستند بجای ترک ها و کرد ها قاطی ایرانی ها بحساب میاوریمشان
دختر( یکی از دوستان که در حال گرفتن دکترای جامعه شناسی هست) و از کرد های ایرانیست میگفت پدرم میگه ما اریائی نیستیم ما کرد هستیم گفتم به پدرت بگو بجای جامعه شناسی کرد شناسی بخونه

وقتی وارد تورنتو شدم هادی و حسین افصحی آمده بودند فرودگاه رفتیم هتل یا مهمانسرای مریم که محل اقامت هادی بود
در شب برنامه هادی هیچکدام از اشنایان ناشناس منظورم اهالی شعر و نویسندگی و روزنامه نگاری در تورنتو است که نیامده بودند بجز اسد مذنبی که خیلی با حال یافتمش و دوست داشتنی و خجالت داد من را با هدیه استقبالش و همچنین خدا حافظی اش دو کتاب خواندنی خاطرات من و آقا و همینطوربره های بلهوس چوپان های بی صواد

گفتنی است که یکی از صاحبان بیزینس که گلدلاین است تمام بلیت ها را خریده بود و به مردم دوباره میفروخت و همه درآمدش را به دانشگاه یورک داد تا در انجا فارسی و تاریخ ایران تدریس شود که گویا چند نفر دیگر از تجارهم قرار است ایشان را همراهی کنند دمشان گرم و مطمئن هستم که دکتور براهنی استادش نخواهد بود چون ایشان فارس زبان نیستند و همیشه از اینکه فارسها جلوی تدریس زبان ترکی را در ایران گرفته اند گله و شکایت دارند و خبر ندارند مثل اینکه 90 % حکام ایران ترک بوده اند

خیابان یانگ که طولانی ترین خیابان دنیاست در مرکز تورنتو قرار دارد که در جای جای آن مغازه های ایرانی به چشم میخورد انگار که در تهران هستی برای همین مشهور است به تهرانتو

در ضمن روز یکشنبه در تورنتو 16بدر بود که سری به پارکی زدیم و ماشین دختر دختر خواهر 106 دلار جریمه شد مصبتونو شکر چقدر گران فروشند آجان های پارک

چند آشنا هم در پارک دیدم که خب به شما ربطی ندارد داشتم یا د سردبیر میافتادم باز

در فروشگاه های ایرانی بدون هیچگونه منظور خاصی قیافه های ایرانی ها از ونکووری ها درب وداغان تر بود شاید بعلت سرما و شاید هم بعلت وجود خیلی از هم ولایتی های ...بگذریم

خیلی دلم میخواست سخاورز را ببینم که قرار بود روز سه شنبه بیاید هادی را ببیند و من دوشنبه برمیگشتم همینطور بدم نمیامد نیک آهنگ را هم ببینم و چند نفر از وبلاگ نویسان را که در دوروز اقامت ممکن نبود

در هر حال دوروز خوب و زودگذری بود در کنار هادی و پرویز و سولماز و علی و حسین و اسد و طیبه و .......جایتان خالی

Sunday, April 05, 2009

تورنتو

بعد از سالهاآمده ام تورنتو خاطرات این سفر را در سفرنامه تورنتو خواهم نوشت
فعلا در جوار هادی و سولماز و علی و پرویز و اسد و حسین خوش میگذرانم تا برگردم

تابعد

Sunday, March 29, 2009

یادواره بختیار در آمریکا


جمعه 7 فروردين 1388

کنفرانس بختيار و حقارت بني صدر

con21.jpg
عکس از اميرخان نورمندي که البته اينجا رُسّ-اش کشيده شده. (يعني ريزولوشنش خيلي کم شده). من در عکس نيستم. (طبق معمول دير رسيدم) عوضش نفر اول از سمت چپ عکس، آقاي جعفري است با تبسم-اش.

در هفته پایانی سال خورشیدی، شهر شیکاگو میزبان "کنفرانس دانشگاهی به مناسبت سی امین سال انقلاب ١٣٥٧ در ایران" بود. مرا هم دعوت کرده بودند قاطی استادها! دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی – شیکاگو سنگ تمام گذاشته بود.
عنوان کنفرانس بود: "ارزيابی نتايج سياسی، اجتماعی و تاريخی دولت بختيار ،به عنوان آخرين تلاش برای احيای قانون اساسی مشروطه در ايران"

نوبت من که شد از همدستی تازه شاه اللهی و حزب اللهی در کوبیدن بختیار گفتم . از جمله مواد حقير و مضحک اين توطئه ها این که آقای بنی صدر در نشریه اش "انقلاب اسلامی" (هنوز!! آن هم) "در هجرت" (نه از مکه به مدینه، از تهران به پاریس!) تنها راهی که برای بی اعتبار کردن بختیار پیدا کرده اینکه نام شاپور بختیار را مکرراً "شاهپور بختیار" مينويسد.

خوشبختانه آقای "محمد جعفری، مدیر مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در دوران ریاست جمهوری بنی صدر و پژوهشگر مسائل تاریخی-سیاسی، اجتماعی و دینی" که از انگلستان دعوت شده بود حضور داشت و از قرائن، خودش هم از «شاهپور»نویسان برجسته ی نشريه ي بنی صدر است. پاشد جواب داد که نه خیر. فرقی نمیکند. من گفتم اگر فرقی نمیکند، اصرار شما در شاهپورنويسي چیست؟ گفتم اگر شما به کتاب های بختیار اشاره میکنید، نام ایشان همه جا "شاپور" نوشته شده نه "شاهپور".

گفتم جناب آقای جعفری، نام دختر من شاپرک است. حالا اگر فردا آقای بنی صدر ِ موزمار با این "حقارت حقیر" نام او را "شاهپرک" بنویسد، خوشم نمیآید. (من مطمئن هستم که این اولین بار بود که لفظ "موزمار" در یک کنفرانس دانشگاهی بکار برده میشود. آن را باید مدیون آقای بنی صدر بود.) بعد از صحبت من حاضران کف زدند. (گمان کنم برای آقای بنی صدر ابراز احساسات کردند!)

این آقای جعفری، برخلاف خود بنی صدر، مرد زنده و سرحالی بود. آدم شیرینی بود. مرد خونسردی بود. تبسمی دائمی بر چهره داشت که در رضایت و دلخوری و خرسندی و عصبانیت، از روی صورتش کنار نمیرفت و زیرش دیده نمیشد. فرداش سر صبحانه با هم صحبت میکردیم. من پرسیدم "شما قبلاً طلبه بودید؟" ایشان با خوشروئی و تبسم هميشگي گفت "خیر. چرا باید طلبه بوده باشم؟" یکی از استادان برجسته دانشگاهی که از فرانسه آمده بود و سر میز بود گفت: "اتفاقاً عبا و عمامه خیلی به شما میآید."

آقای حمید اکبری استاد دانشگاه در شیکاگو که این کنفرانس به همت او راه افتاده بود در جلسه توضیح حاشیه ای داد که "آقای جعفری نماینده آقای بنی صدر نیست و حتی ممکن است آقای بنی صدر از ایشان دلخور شود که در این کنفرانس شرکت کرده است." البته این توضیح لازم هم نبود چرا که حضور خانم های بی حجاب در سالن و اثر نکردن اشعه موی آنها در آقای جعفری نشان میداد که ایشان چندان هم ذوب در ولایت فقیه بنی صدر نشده و انسان مستقلی است.

حالا دارم فکر میکنم که اگر ما اسم کوچک آقای ابوالحسن بنی صدر را «هابوالحسن» بنویسیم، حقه بازی نکرده ایم؟ «اهبوالحسن» چطور؟ (بيشتر بهش ميآيد) اما باز هم خوب نیست. مگر اینکه آدم حرف دیگری نداشته باشد. مگر اینکه آدم نتواند بگوید بعد از اینهمه جنایت و کشتار و قتل و آدمکشی و اعدام و تیرباران و حذف فیزیکی (اینها همه اش یکی است البته) شرم نمیکنید که هنوز «انقلاب اسلامی» منتشر میکنید؟ شرم نمیکنید که هنوز مبلغ «انقلاب اسلامی» هستید؟ البته که شرم نمیکنید. این اعدام ها و کشتارها و جنایات را خودتان سرانداختید و دنبال صادق خلخالی راه افتادید. یادتان که نرفته؟ حالا با فلاکت و بدبختی زورتان به الفبا رسیده که نام افراد را عوضی بنویسید!
دعوت از آقای جعفری فوق الذکر، که از آغاز معلوم بود جهتگیری ایشان در کنفرانس تجلیل از بختیار چه سمت و سوئی خواهد داشت، دعوتی بود برآمده از اندیشه ی دمکرات بختیار که دوست و دشمن حرفشان را بزنند هرچند که دشمن، نماینده ی نشریه ای باشد که ناشر حقیرش خود مینویسد و خود میخواند و چندان از نام بختیار میهراسد که جز با املای عوضی روبرو شدن با آن را برنمیتابد.


اين مطلب از سايت اصغرآقاداتکام متعلق به هادي خرسندي چاپ شده است.

Copyright © 2005 asgharagha.com All rights reserved

Sunday, March 15, 2009

چوپان دروغگو

روزی بود و روزگاری بود ،غیر از مشتی دجال که برمملکت دارا و آذر حکومت میکردند ،هیچکس نبود، حتی خدائی که دجالان تبلیغش را میکردند ، و به نام نامی او سر میبریدند گوش تا گوش.

یکروز یکی از این دجالان خود را به شکل یک چوپان در آورد، و ادعا کرد که برای گوسپندان تمدن بزرک نه ! بلکه گفتگویش را میاورد .

گوسپندان، که از دست گرگهائی که دجالان تربیت کرده و به جان آنان انداخته ، عاصی شده بودند ، با یک شبیخون بیست میلیونی، منتخب دجالان را به طویله رانده و چوپان به ظاهر اهل تسامح را به جلو رانده ،و گوسپند وار دنبال او روان شدند . چوپان که گرگی در لباس میشچوپانی بود توسط عوامل سر خود اش بجان رهبران گوسپندان افتاد، و از اهل قلم آنها هم نگذشت، و با طناب و چاقوی ضامن دار امام زمانی ،چندین گلو و شاهرگ را پاره و خفه و مفقود الاثر کرد، تا گوسپندان بفهمند که چه برسرشان آمده هشت سال گذشت . این چوپان مارمولک ،که در بازی کردن فیلم و ننه من غیبم استاد بود، همه تقصیر ها را گردن عواملی انداخت که نامرئی بودند، و مردم که فکر میکردند این چوپان، تافته جدا بافته است زمانی فهمیدند که کار از کار گذشته بود، و دلقکی راستگو جای این چوپان دروغگو را گرفته بود .

از آن جائی که گوسپندان ساده هستند اول دور دلقک محمود جمع شدند ،به امید نان نفتی برایش هورا کشیدند، و فراموش کردند که در هشت سال گذشته چه کلاهی سرشان رفته . کم کم فهمیدند که این یکی هم هر چند دروغگو نیست، و هر چه میگوید راست است، و از ته دل میگوید و شعورش بیشتر از این نمیرسد که: اسرائیل غاصب باید از روی زمین محو شود. و امام زمان از جماران ،که جاده آن پهن شده و اسفالت شده ظهور خواهد کرد ، و سوار بمب اتمی که این دلقک ساخته سوار شده و به جنگ اکوان بوش خواهد رفت>

از انجائی که این دلقک حرف دهنش را نمیفهمید، حتی جمعی از دجالان از او روی گرداننده و ترتیب یک انتخابات میان دوره ای را دادند تا اورا بفرستند اسرائیل، دوره آدمکشی را تکمیل تر کند و بداند چگونه میشود مردم بیگناه یک باریکه را، که اسیر عده ای دیگر از نسل همین دجالان هستند قتل عام کرد .

و اما !
چوپان دروغگو، که در حقه بازی و هنر پیشگی در محضر علی چلاق ،از شاگردان هیچ بزرگ، دوره دیده بود بیکار ننشست ،و عده ای از عمله اکره های خود را مامور کرد که چو بیاندازند که چوپان دروغگو توبه کرده،و درس گرفته از گذشته، و حالا باید بیاد و تلافی گذشته را بکند . و عده ای از گوسپندان که هنوز شکمشان از صابونی که برای نان نفتی زده بودند، و جای دیگرشان عکس العمل نشانداده بود کیفور بودند، رفتند دنبال چوپان دروغگو و آوردندش به صحنه. و با کمک چند نفر مثلا مقاله نویس و فکاهی نویس داخلی و خارجی، تقریبا داشتند مخ نداشته عده ای از گوسپندان را کار میگرفتند که، دجال دیگری که از همین طایفه بود در گوش چوپان گفت: گوسپندان اینطور که معلوم است دست تو را خوانده اند و دنبه لای تله تو دیگر نخواهند داد و به همین میمون بازی بیشتر علاقه مندند تو برو منصرف شو من آبروی نداشته ات را میخرم و تو بگو بخاطر من انصراف میدهی.

چوپان دروغگو چون از اولش هم دروغکی اعلام امادگی کرده بود و میخواست درجه حماقت بعضی از گوسپندان را اندازه بگیرد ، و با این علم که :

تا در ایران بود فقیه ولی
چه علی خاجه و چه خواجه علی

زد به چاک و با یاران باران رفت

بالا رفتیم دروغ بود پائین آمدیم شلوغ بود نون رهبر تو دوغ بود



نوروزنامه


عید است بیا بهار باشیم

سر سبز چو روزگار باشیم

حالا که وطن اسیر دیو است

چون رستم دیوشکار باشیم
******
عید است بیا بهار من باش
تو نوگل من نگار من باش

تا از غم غربتم رهانی
تو تحفه ای از دیار من باش
******
عید است بیا بهار من باش
یار دل بیقرار من باش

تا در سفر عمر شوم شاد
تا آخر خط کنار من باش
******
عید است بیا بهار من باش
شام من و هم نهار من باش

خواهم بگریزم از زمستان
تو باعث این فرار من باش
******


ای یار بیا بهار من باش
من تشنه تو جویبار من باش

چون آن بزک منتظر شعر
تو کمبوزه و خیار من باش
******








Sunday, March 08, 2009

زن

روز زن به مردان مرد مبارک باد

Friday, February 27, 2009

امان از دست این بلوچ

بازهم این رفیق ناقلای ما خودش را زده به ناراحتی قلبی، رفته بیمارستان خوابیده تا دل از ماهرویان پرستار ببرد.

من که برایش از حسودی ،آرزوی سلامتی فوری میکنم.

خواستم بروم عیادتش پیغام داد، تو یکی نمیخواهد بیائی. فکر کرده میخواهم از چنگش در آورم.

بلوچ ،از آن طنز نویسانی است که زندگی خودش فکاهی است.

باهفت تا نان خور و این مملکت سرمایه داری، برای یک لقمه نون و بوقلمون خیلی باید دویدنت خوب باشد که برسی .

فشار به چند جا میاد . تازه این که هیچ باید به بعضی خواسته های آنور آب هم برسی و خیلی ها در تهران و بلوچستان و

کرج و آمل و بقیه جا ها در ایران، فکر میکنند که ما داریم اینجا خوش میگذرونیم و بفکر اونها نیستیم . فکر نمیکنند که

شاید ،
ما به اجبار آمدیم از ایران بیرون ،و از طایفه از ما بهترانی که پول شاهی ،و یا نقد جمهوری اسلامی را اینجا خرج

اتینامیکنند نیستیم.

اینجاست که قلب آدم درد میگیرد.

باشه رفیق، تو همانجا در بیمارستان استراحت کن تا قلبت خوب شود و برای وطن و هم وطن دوباره بسوزانش.

شاد زی بلوچ






Saturday, February 21, 2009

abdoallahعبد ا...و

چیست؟abdoallah میدانید فرق عبدالله با

چند روز پیش دوستی یک جعبه پشمک لقمه ای را که برایش از ایران سوقات آورده بودند برای اینکه میترسید چاق شود به من هدیه کرد .
از آب گذشته بود و سوقات ناخواسته. اینجا رسم است اگرکسی برای شما هدیه ای آورد و شما دوست نداشتید و یا مثلا اندازه شما نبود، میبرید فروشگاهی که از آنجا خریده شده یا پس میدهید و یا عوضش میکنید . و اگر از راه دورآمده باشد و نتوانید هیچ بلائی سرش بیاورید، برای کسی دیگر هدیه میبرید .

و یا اینکه، مثلا پسته ازایران برای شما رسیده و مدتها در یخچال یا فریزرنگه داشته اید و پسته ی جدیدی برایتان آورده اند آن کهنه هه را به دوستی ، یا بهتر است بگویم دشمنی هدیه میکنید و میگویید: زیاد آورده اند گفتم نصفش را به شما بدهم . و ازشرش خلاص میشوید. خلاصه،

جعبه پشمک را آوردم خانه . همسر گفت باز رفقا بهت انداخته اند. گفتم ایندفعه نه، رامین تا هدیه آورنده پایش را از در بیرون گذاشت به من گفت : بردار برو من بخورم چاق میشم .من هم از خدا خواسته برداشتم تا من چاق بشم.

گفت مال کجاست ؟ گشتم دنبال سازند ه روی جعبه ،دیدم محصول تبریز است و کارخانه ی حاج عبدا...بله همین سه نقطه معروف که خیلی جاها مصرف میشود، در جای کلمات نگو

گفت چرا بقیه اش را نخواندی ؟ گفتم بقیه ندارد همین سه نقطه بقیه ی اسم سازنده است. نا خودآکاه چشمم افتاد به نوشته انگلیسی دیدم نوشته

haji abdoallah

اش را درست نوشته سه نقطه هم ندارد allah

به همسر گفتم میدانی چرا در فارسی بجای الله سه تا نقطه معروف میگذارند ، برای اینکه آخوند ها میگویند : اگر این نوشته خدای نکرده افتاد زیر دست و پا و یا گیر یک ارمنی افتاد و ازش استفاده بهینه کرد به الله توهین نشود. گفت پس چرا به انگلیس الله اش را مینویسند ؟ گفتم: این آخوند ها اگر انگلیسی ها به سرشان هم برینند اشکالی در آن نمی بینند

پ -ن

در کامنتدونی یکی گفته که بهبهانی و مهاجرانی با یکی دیگه گه شاه را لیس میزدند تا ما را آدم کنند استدلال از این محکمتردیده بودید؟



Thursday, February 12, 2009

سال سی

بسی رنج بردم د راین سال سی
از این دین مردم فریب و قسی
کجائی خدائی که این دین توست
بشر جمله قربانی کین توست
تو کین داری از آدم بوالبشر
که باورندارد زدین جزکه شر
فرستاده ای دین شمشیرو خون
گرفتند دین باورانت جنون
برای همین شیخ وملاشدند
هم ابلیس و هم آیت الله شدند
همه خاک ایران چه ویران شده
ز ظلمی که با نام یزدان شده
نه دین سلام است و صلح و وفاق
که این دین خون است و جور ونفاق
نه رحمی به زن میکند نی به پیر
نه رحمی کند بر صغیرو کبیر
دروغ و دغل حربه دین شده
بزرگان دین را هم آئین شده
شده مصلحت هر دغلکاریست
اساس قصاصش زخون خواریست
به دام بلا دل گرفتار شد
محبت صفا عشق سنگسار شد
غم و غصه بر خوشدلی غالب است
فقط گریه بر مردمان واجب است؟
به فرمان تو در همین سال سی
سلام و سلامت ندیده کسی


و


ادامه دارد


Monday, February 02, 2009

خواب میدیدم

خواب می دیدم،

خواب میدیدم که آسمان آبی بود.
خواب میدیدم که مردم جمع هستند ، سه چهار میلیون آمده اند که مراسم سوگند رئیس جمهورمان را به تماشا بنشینندو جشن بگیرند.

خواب میدیدم. رئیس جمهور بهائی مان در کنار همسر شیعه اش ، جلوی قاضی مارکسیستمان ایستاده ،و در کنارشان معاون سنی و همسر یهودیش، و وزرای بلوچ و ترک و کرد و عرب ......................خواب میدیدم .


خواب


Thursday, January 29, 2009

محمود ماموت

چه کسی بود صدا زد ماموت،

هاله هایم کو؟

اینکه احمقی نژاد گفته و برادرش هم تعریف کرده که: دختر بچه پنج ساله وقتی محمود را دید صدا کرد محمود ،محمود از یک نظر درست است و شکی در آن نیست.

اما!!!!!!!!!!!

بخاطر انگلیسی ندانستن و متوجه لهجه بچه نشدن محمود آقا و همچنین بقیه همراهان ، متوجه نشدند ،که این دختر بچه از قیافه پشمالوی محمود آقا و بقیه همراهان فکر کرده به ماقبل تاریخ برگشته ،و اینها از حیوانات آن زمان هستند ،و چون عکس فیلها و دیگر جانوران ماقبل تاریخ را دیده بوده و یا در کارتون ها مشاهده کرده بوده، فکر کرده که اینها هم از آن دوره هستند برای همین فریاد زده ماموت ! ماموت!

البته بچه اشتباه نکرده ، محمودی و همراهان اشتباهی فهمیدن

Sunday, January 25, 2009

حمایت از حیوانات

نه نه من اصلا خیال ندارم اینکار را بکنم از شان حیوانات بدور است که من از این جانوران حمایت کنم این خونخواران حمایت که نباید بشوند هیچ از بین بردنشان وظیفه هر انسان و حیوانی است

از من خواسته بودند در مورد آزار و اذیت حیوانات بنویسم و به طرفداران آنان بپیوندم انوقت دوستی ایمیل زده که چرا در فلان پستت از احمدی نژاد حمایت کردی جواب دادم که بابا من را اشتباهی گرفتی من خاتمی نیستم نه از لاجوردی جلاد پشتیبانی کردم نه مجیز سید علی آقا را گفتم نه از خلخالی تجلیل کردم آخه من را به اینها چکار

من آمدم اینجا از سگ و گربه های بی آزار در ایران و کشور های عقب افتاده جانبداری کنم از اون الاغهائی که در مصر میکشند از اون قاطری که با شلاق میزنند تا باری که باندازه قدرت یک کامیون را میکشد تند تر برود

راستش مشکل است که بیشتر از این در مورد حمایت از حیوانات نازنین چیزی بنویسم برای اینکه در این مملکت که من زندگی میکنم اول بچه ها در حمایتند بعد زنها بعد حیوانات بعد آقایون کسی اینجا حیوانات را آزار نمیدهد که آدم راجع به آن چیزی بنویسد
از آن نمونه جانواران هم که اسم بردم در اینجا وجود ندارد

Tuesday, January 20, 2009

های اوباما تو خاتمی نشوی





بارک الله که آمدی بارک
سعی کن مرگ و ماتمی نشوی

پیش مردم فرشته میمانی
دیو خونخوار آدمی نشوی

پاک باش و منزه از هر عیب
همچنان بوش بلغمی نشوی

داغ دارند غزه و بغداد
روی دردی تو هم غمی نشوی

زخم بر زخم مردمان مگذار
گر دوائی و مرحمی نشوی

تکیه گاه و عصای مردم باش
چوب پوسیده ی خمی نشوی

شده امروز دوم خرداد
بر حذر باش خاتمی نشوی

Sunday, January 18, 2009

طفل غزه

مه گرفته تمام جهان را
رنگها جمله خاکستری شد

صلح بیمار بمب است و موشک
در فلسطین کنون بستری شد

گشت حماس مانند ویروس
خود چه ویروس دردسری شد

صهیونیستا بهانه گرفتند
جنگ شد جنگ خر تو خری شد

دست، حماس داده به صهیون
اتحادی که چون نشتری شد

طفل بیچاره ی غزه میسوخت
پشت او زخمی خنجری شد

رهبری سر نهاده به بالش
او فدای سر رهبری شد

Saturday, January 17, 2009

حماس و اسرائیل

هرچی فکر میکنم با این نتیجه میرسم که این حماس باید ساخته و پرداخته خود صهیونیستها باشه. چرا ؟ اگر اطلاع داشته باشید که دارید و تکرارش میکنم ، صهیونیستها به ارض موعود اعتقاد دارند و این ارض موعود همه ی خاک فلسطین را شامل میشود نه فقط قسمت جنوبی بلکه تا اواسط لبنان در مجلات و کتابهای صهیونیست ها نقشه اون رو میتونید پیدا کنید.

این سرزمین است که در فیلم( فکر میکنم حضرت موسی بود اسمش همان که نیل را دوشقه کرد و بنی اسرائیل از مصر به این سرزمین فلسطین آمدند)امده است. یادم آمد ده فرمان.

حالا اگر خوب به نقشه این خاک نگاه کنید این قسمت نوا رغزه درست وسط ارض موعود رو خراب کرده و اسرائیلی ها این را نمیخواهند از دست بدهند و قصد گرفتنش را دارند.برای همین اگر صلحی بین فلسطینی ها و اسرائیلی ها این روزها برقرار بشه نوار غزه از دست اسرائیل در میره پس باید به هر طریق که شده اسرائیلی ها جلوی صلح را بگیرند چطوری؟ با کمک حماس


حماس با یک کودتا به کمک جمهوری اسلامی نوار غزه را از دست محمود عباس که قرار بود چند روزی بعد اوراق صلح را به اسرائیل امضائ کند در اورد و با یک انتخابات پولکی زورکی با کمک صهیونیست جهانی وجود خودش را در نوار غزه که عملا از خاک فلسطین جداست تثبیت کرد

حال کو تا صلح .
تا وقتی که جمهوری اسلامی هست و حماس هست و حزب الله هست هر روز یک کرمی خواهند ریخت تا آرامش را بهم بزنند و اسرائیل هم کمکم نوار غزه نشینان را با این بمبارانها مجبور کند که به جاهای دیگری کوچ کنند بعد چند سال غزه خالی از فلسطینی دودستی توسط حماس تقدیم اسرائیل خواهد شد.

کم کم پدر مادر های بچه های فلسطینی خواهند گفت گور پدر مملکت بچه ها را نجات بدهیم مثل ایرانیانی که به خاطر بچه هایشان زندگی را به اتش زدند و راهی دیار غربت شدند انها هم برای بار دیگری عطای وطن را به لقایش خواهند بخشید و نوار غزه را خالی خواهند کرد.

راستش فکر نمیکنم سازمان ملل که سهل است امریکا و شوروی و چین هم حریف این صهیونیستها نمیشوند این ها با آن شش میلیون(بگیریم راست است) کشته که در هلوکاست دادند از همه ی دنیا طلبکارند. کافیه یک نفر از این شش میلیون را کم کنی اونوقت سر و کارت با کرام الکاتبین است . البته اینها دست کمی از شیعیان ندارند آنها با هفتاد و دو تن کشته از دنیا طلبکارند اینها با شش میلون باز گلی به گوشه جمال اینها که تعدادشون بیشتره.

خلاصه حماس داره کاری میکنه که اگر دفعه دیگه توی نوار غزه رای گیری بشه فکر میکنم همه به اسرائیل رای میدهند که از شر جنگ راحت بشوند



Sunday, January 11, 2009

اوباما

اوباما داره میاد. همین روزها اوضاع دنیا درست میشه، روشنائی و سپیدی همه جا را میگیره، حالا دنیا سیاهه، آخه سفیدها دارند میچرخونندش، بگذاریم شاید این سیاهه درستش کنه .
آدم یاد نمایشنامه های رو حوضی میافته،که هر چی حاجی آقاهه پدرسوخته و نامرد و پول پرست بود، اون سیاه باز، آدم خوب و خوش قلب و مهربون، شاید دنیا هم مثل تخته رو حوض باشه و سیاهه دمار از روزگار این حاجی آقاهای کلاه بسر و عمامه بسر و چفیه و عگال بسر و( اسم کلاهچه صهیونیستها یادم رفته) همون بسر ها نجات بده.

البته میتونیم به همین خیال باشیم، ضرر که نداره، خوش خیالی خودش هنریه که همه ندارند .

اگه خوب توجه کرده باشید، پرزیدنت بوش این روزها مثل موش شده ،هارت و پورتش خوابیده و خیلی دلش میخواد که مردم فراموش کنند که چه پدرصلواتی ای بود ،خیلی دلش میخواد مثل کلینتون راه بیافته بره افریقا ،اسیا ، چین ، ماچین بگرده ، بره داخل مردم، ولی افسوس که سایه شوهمه جا با تیر میزنند، باید بره توی تگزاس بغل چاههای نفت با سعودیها و بن لادن ها حال کنه، فکر نمیکنم جرات رفتن به اسرائیل را هم داشته باشه ،آخه خایه نکرد به ایران حمله کنه، بیچاره اسرائیلی ها نمیدونند که حق و حسابش از طرف آخوند ها رسیده بود، واله این اسمال سه کله لازم نبود که جرات داشته باشه ،مگه به عراق، تا صدام در باغ سبز تشون نداد تونست حمله کنه، همانطوری که امریکا به صدام برای حمله به کویت در باغ سبز نشون داد ! یادتونه؟
منتها صدام هم مثل صادق قطب زاده گول خورد، که نقش بازی کنه و آیت الله شریعت مداری را گیر بندازه، بعد گرفتند خودش رو اعدام کردند که گندش در نیاد !یادتونه؟

الان امریکا تقریبا رئیس جمهور نداره، هفته تحویل و تحوله، اسرائیل هم از این آب گل آلود استفاده کرده به بهانه کشتن حماسی های آدمخور، داره دمار از روزگار بچه ها و زنهای فلسطینی در میاره که حماسی های جنایت کار دیوار گوشتیشون کردند و پشتشون قایم شدن. آتش بیارهای معرکه هم شور محرم ورشون داشته، دارن هی موشک از راه سوریه و لبنان با ارم هاله نور براشون قاچاق میکنند.

توی چند تا فیلم خبری دیدم که همه به حماس، نفرین میکردند که این بلا را سرشون آورده ،اسرائیل هم بل گرفته و این رو تکرار میکنه و بمب میریزه توی مدرسه و بیمارستان و خونه های یک مشت بلا دیده دوطرفه.

یکطرف از اسلام ، یکطرف از یهود . این دو تا آخرش دنیا را به گند میکشند میگید نه، باش تا صبح دولتمان بدمد.

حالا کی این احمدی نژاد، اون بمب اتمی لعنتیش رو میاندازه توی اسرائیل واحود هم میزنه قم را داغون میکنه خدا میدونه.

البته، یک کمی هم تقصیر خدا هست با این شیاطینی که خلق کرده ، چطوری روش میشه به خودش بگه: و تبارک الله احسن الخالقین . راستی در اینجا یک سوتی هم داده شده، خالقین جمع خالقه، پس معلوم میشه تعدادشون یک نفر نیست بیشتره، که خود خدا جمع میبنده، شاید هم مثل اعلیحضرت از خودش متشکره که میگفت ما بجای من

در هر حال این شما و این هم اوباما

Saturday, January 03, 2009

بسلامتی عبدالقادر بلوچ

عبدالقادر بلوچ با یک فنر اضافی وارد میدان شد
امروز دکتر ها به قلب، یعنی رگهای قلب بلوچ یک مدال به شکل فنر دادند که بقول خود بلوچ از امروز جهشی عاشق بشه

بلوچ هم رسما با عمل قلبی که انجام داد به جرگه طنزنویسان پیوست قبلا هادی خرسندی و اخیرا ابراهیم نبوی طنز نویسی خودشان را که با با استرس همراه است ثابت کرده بودند

بلوچ قبراق و سر حال در منزل دوران مرخصی استحقاقی را میگذراند وبه من ماموریت داده شما را از خوشحالیش خبر دار کنم

Thursday, January 01, 2009

عبدالقادر بلوچ

دوست نازنین و خوبمان بلوچ عزیز در بیمارستان بستریست
گویا قلبش طاقت این همه خوشی تحویل سال 2009 را نداشت و یا شاید خیلی هم داشت که در قلبش بادکنک باد کردند

حالش خوب است و در حال لاس زدن با پرستاران بیمارستان است

برایش سلامتی آرزو میکنم