Friday, March 30, 2007

دلداری

برای تو مینویسم که احساس جوانت را در راه کسی فرش کرده ای که بر دوش پیران نشسته است و توانائی همگام شدن با ترا نه حالا که هیچوقت نداشته است

بتو دروغ نگفته ا ست اما باید ققنوس باشی تا با آتش برابری کنی و میدانست که نیست وپر پروازش نبود

امروز تو مانده ای ودلی که آتشفشان همه ی بغض های عالم است

استوار بمان که روشنترین روز در راه است ودیری نمیپاید این ابر بی بهار

به گوشه ی چشمی چنان توانی کرد-که صد هزاربه از او غلام درگاهت

Tuesday, March 27, 2007

سبز

میدانستم از سال های دور

از سال های انتظار

که خواهی آمد

و مهربانی را با من تقسیم خواهی کرد

و کوله بارت پر از

نوشداروی زخمهای تنهائی است

دل من

جای بینهایت مهربانی است

و سبز آبی چشمانت

چه می بارد بر دلم

سرخ میشوم سبز

و خالی میشوم از غم

از سیاه

ببار

سیرابم کن سبز سبز




-----------------



تازه

نگاه کن واژه ی تازه ای

دارم برای تو

واژه ای تازه تر

این واژه را هیچ جا نخوانده ای

هیچ جا نخواهی خواند

من برای تو ساخته ام

من برای تو داشتمش

این گوشه

تو نمی آمدی

میدانستم که خواهی آمد

نگه اش داشتم

پاکیزه از گناه

پاکیزه از هوس

خالص بدون غش

چون گنج پر بها

اینک که آمدی میسپارمش بتو

این واژه تازه است

دست کسی نده

نگه اش دار تا به خاک

این عشق را

Saturday, March 24, 2007

ما هنوز

هفت شهر عشق را عطار گشت -ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

سال نو است و تلفن و تبریک بازی و صد البته اخبار مختلف و گله گزارش های فامیلی، و تو که دور از ایرانی و مقداری مسائل زندگی استانداردش برایت فرق کرده، باور نمیکنی که به خاطر خرید یک انگشتر ناقابل، بین عروس آینده و مادر شوهر آینده شکراب شود و عروسی لنگ در هوا بماند. عروس خانم پرروئی کردند و گفتند: من و داماد خودمان میخواهیم دوتائی برویم و انگشتر انتخاب کنیم و. وامصیبتا ! چطور جرات کردی به خواهر مادر داماد بعد از این، بگوئی همراهتان نیایند .عروس وکیل دادگستری است ،مادر شوهر دکتر روانپزشک و. وای به روزی که بگندد نمک

دنیا هر روز بیشتر پیشرفت میکند ،چه از نظر تکنولوژی و چه از نظر روابط اجتماعی ، و روابط انسانی مترقی تر میشود و ایدئولوژی ها در درجه بعد تر ی قرار میگیرند انسان هائی را میشناسم که از نظر باور های مذهبی یا دنیوی با هم اختلاف دارند، ولی سالهاست دارند با هم زندگی میکنند و این اختلاف ها تاثیر چندانی در زندگی مشترکشان نداشته است ولی دو جوان در ایران از دو مذهب مختلف که برای خودشان مهم نیست اسیر تعصبات فامیلی هستند و دارند مجبورشان میکنند که ناخواسته از هم چشم بپوشند که از روی نعش ما ردبشوید که با هم ازدواج کنید و تازه مهلت نمیدهند که ازروی نعششان هم رد بشوند میخواهند که تا نمرده اند نوه هایشان را هم ببینند و دارند مجبورشان میکنند که هر چه زودتر با دیگری ازدواج کنند

آمارخودکشی در ایران پر است از این نوع فشار ها و سر خورده گی هاو من مبارزه با این جهالت ها را بجای خودکشی به همه ی جوانان پیشنهاد میکنم شورش و سر پیچی بجای اطاعت کور کورانه که تا بفهمند آینده مال شماست انان رفتنی هستند





Wednesday, March 21, 2007

برای عرض تبریک

سال نو هم آمد مبارکتان باشد . هر آرزوئی که دارید خودتان براورده کنید که :کس نخارد پشت تو

در این سال جدید هر جا که رفتم بعد از چاق سلامتی پرسیدند فیلم 300 را دیدید ؟ ندیدم ،ولی گفتم بله دیدم چطور مگه؟ گفتند دیدی چه توهینی به ایرانی ها کرده بود . گفتم بابا فیلمه ،جدی نگیرید مگر میتریکس فیلم نبود حقیقت داشت؟ من از هر جوان ایرانی که در خارج از ایران بزرگ شده و فیلم را دیده پرسیدم .هیچکدام اشاره به توهین نکردند و کفتند فیلم کمیک جالبی بود .

این توهم توطئه، یا توطئه ی توهمی هم بعضی ها را کشته است .دوستی میگفت دارند در باره خاور میانه تصمیم هائی میگیرند ،میخواهند به مردم غرب نشان بدهندکه ماها ،یعنی خاور میانه ئی ها یک چیزمان میشود، فیلم بورات را هم ،آغاز این حمله جدید غرب به ارزشهای ما خیال می کرد! بله خیال میکرد و میگفت این آغاز حمله است !گفتم نه .حمله را آنها آغاز نکردند به ارزشهای ما، آدمهائی مثل احمدنژاد ها حمله کردند ،علی اوف ها ، بن لادن ها ، صدام ها .خاور میانه تا وقتی از این دست رهبران دارد لازم نیست کسی حمله کند، خود کفائیم! اینطور نیست؟
بگذریم

این چند بیت هم از سر دلخوشی:

سال نو گشت خدا-رخت نوئی میخواهم

بخت برگشته منم _بخت نوئی میخواهم

تخت و دلدار بیکبار _زمینگیر شدند

یار زیبا ی نو و _ تخت نوئی میخواهم

سالها رفت و نشد _ وقت نظر بازی ما

سال نو آمد و من _ وقت نوئی میخواهم

ایام به کامتان


Sunday, March 18, 2007

سال نو بر شما فرخنده باد

درود بر همه ی هموطنان
نمیتوانم بین شما فرق بگذارم سال نو را برای همه فرخنده میخواهم چه سلطنت طلب ،؛ چه جمهوری خواه ، ،چه سوسیالیست ،، چه مسلمان ،،؛ چه یهودی ، زردشتی ، بهائی ، خورسندی و همه

شادی با بها ر میآید چه با بنفشه چه با پرویزصیاد . راستی جایتان خالی بود در برنامه بسیار زیبائی بهار با بنفشه میآید و نوروز با صمد

ما ایرانی های در غربت چشممان به در است تاکسی بیاید و آمدن عید را به ما مژده گانی بدهد


در عین حال بهاران خجسته باد

Tuesday, March 13, 2007

نوروز نامه

به عید چیزی نمانده است من این نوروز نامه را چند سال پیش یا بهتر بگویم چندین سال پبش که هنوز ج . ا نیامده بود سرودم همان زمان که کله بوی قورمه سبزی میداد و حالا که جهان وطن خیلی از ما شده خواندن دارد

روز نوروز چو از راه رسد

خبر مرگ غم و آه رسد

دوست داریم که شادی باشد

در همه کار گشادی باشد

گره از مشکل ما وا بشود

مشکلاتم کمرش تا بشود

همچو گلهای بهاری خندان

طمع و از رود از دندان

پاک و پاکیزه شود با مسواک

با خمیری که کند غم را پاک

سرخی گونه شود صد چندان

زردی و درد رود در زندان

دشمنی ها همه نابود شود

حاصل معامله ها سود شود

شب رود از دل تاریک دلان

صحبت از عشق شود وقت اذان

قبله تعویض شود از دل سنگ

مهربانی و شراب و آهنگ

حق انسانی و دنیا وطنی

بشود قبله هر مرد و زنی

خواهر و دوست برادر و رفیق

جمله یک حرف شود یار شفیق

حرف انسان بشود ورد زبان

غیر آن تفرقه آید به میان

خرد پاک شود قاضی ما

تا کشد طینت ناراضی ما

دشمنی پاک شود از تاریخ

کینه از دل بشود کنده ز بیخ

این همه فتنه که در دنیا هست

همه از دین و سیاستها است

دوستی گر بشود مذهب و دین

چه بهشتی بشودخاک زمین

جهد کن جهل فراری بشود

نکند مظهر خواری بشود

روز نوروز بیا شادی کن

فکر آبادی و آزادی کن





Monday, March 12, 2007

باز هم روز زن

در خبر آمده بود که حزب کمونیست کارگری در ونکوور به مناسبت روز زن جشنی بر پا کرده که بسیار کار خوبی کرده بودند اما یکی از برنامه های ان گویا بلی دانسینگ یا همان رقص شکم و یا رقص عربی بوده به مناسبت روز زن حتما میخواستند بهره کشی از زنان را نشان بدهند نباید بد بین بود

رفیقی در تورنتو میگفت اگر در ونکوور رقص شکم است حتما در اینجا استریپ تیز است حتما باید رفت

Saturday, March 10, 2007

تو

وقتی غروب کردی

در پشت پلکهایم

تمامی تاریکی ها را

یکجا به من دادند

تا طلوع دوباره ات

تنهائی را زمزمه خواهم کرد


وووووووووووووووووو



آشیان تازه ات را چنان آراسته ای

که جفت های جوان

برق چشمانشان را نمیتوانند پنهان کنند

دام تو

چنان محکم است و فریبا

که تجربه را هم گرفتار کرده است

و چه سودی که

انگار نه انگار

این به بند افتاده برای تو میخواند

و تو رویاهایت را در خواب دیگران

می جوئی


وه وه وه وه وه وه وه وه



یاد تو می کشدم سوی آن ساحل/ می روم من شبها

بی تو اما هر شب/ ساحل و من تنها

یاد تو می گذرد /هر شب آنجا با من

عطر گیسوی تو و/ بوسه های سوزان

خاطره میسوزد /تن و جان را یکجا

کاش ساحل میگفت،

آنچه اندیشیدی

که نکردی دیگر ،

هوس ساحل را


------------------










Thursday, March 08, 2007

شب زن

روز 8 مارس هم گذشت با همه خوبیها و نا هنجاریهای ها، گرفتن ها، آزار دادن ها، کتک خوردن ها ،تهمت زدن ها و بی بی سی چه نا جوانزنانه ! از کنارش در ساعت 7 صبح گذشت ،انگار نه انگار تقریبا پر جمعیت ترین گردهمائی زنان ایرانی در تاریخ ج الف اتفاق افتاده است .در ضمن مترجمشان حرف های مردم را ازقول جمهوری اسلامی ترجمه میکرد. انگار که ماخارجی ها فارسی بلد نیستیم!

نه خیال کنید در خارج از ایران گلی بسر زنان میزنند، اینجا هم به زنان اجحاف میکنند، فقط برای نمونه اولین اتوبوس صبح را سوار شوید که پر از زنان پیش قراول است: سکرتر ، فروشنده ، آموزگار ، مسئولین کودکستان ها ، مادران ووو.و نامردان هنوز خواب تشریف دارند

در ایران و همه کشورهای اسلامی دیگر، روزگار زنان سیاه است اگر: حرف شوهر را گوش نکنند ، غذا حاضر نباشد، لباسها نشسته باشد ، و پا ها بموقع هفت نسازند ! در قانون قضا یکچهارمند ،در قانون ثروت یکدومند، در خیلی موارد از جمله تملک بچه ها هیچمند و در ......اول اولند

به امید روزی که شب زنان دنیا حقیقتا به روز زن تبدیل شود

Tuesday, March 06, 2007

سلامی چوبوی خوش آشنائی

برگشتم با دلی شاد ودستی پر از محبت و خاطره برای شما ، اول اینکه جای همه دوستان وبلاگی خالی بود در محفل گرمی که دکتر هلاکویی یکی از بانیانش بود .دکتر هلاکویی در لوس انجلس زندگی میکند و به درمان بیماران نابسامان فکر ! مشغول است و هم ایشان در رادیو و تلویزیون های انجا برنامه تبلیغاتی درمانی دارند و به سوال های شنوندگان و بینندگان در مورد مشکلات زندگی، تربیتی ،آموزشی و آمیزشی جواب میدهند و راهنمائی و ارشاد در حد مقدور خودش میکنند. ایشان با برگزار کردن سمینارهای مختلف درهمین موارد، به سراسر دنیا بجز ایران سفر میکنند . در سمینار چهار روزه ای که ایشان بر روی کشتی پارادایس ، که همان بهشت خودمان است ،بین امریکا و مکزیک برگزار کردند، بهمت اخوی قرعه به نام من هم افتاد که در کشتی حضور داشته باشم. البته چون من هیچ یکی از این مشکلات را نداشتم، بیخودی جای کسی را تنگ نکردم و در طبقات مختلف کشتی خودم را مشغول میکردم !
در ضمن به دعوت دکتر هولاکویی کشتی پر بود از خانم دکتر های ، روان شناس ، روانکاو ، روانپزشک و روان های دیگر که در میز گردی به سوالهای حاضران جواب میدادند.

اما همه اینها یک طرف و برنامه های پرویز صیاد و هادی خرسندی یک طرف، که خستگی را از تن همه در میاورد مریض و دکتر.

شب اول برنامه ی پر از طنز وکنایه ی هادی خرسندی و صمدش (صمد آقا)ببخشید، صمد آقا رادر سالن 1200نفره کشتی که روی پله ها هم پر شده بود، خنده پر تفکر را برای همه به ارمغان اورد، این برنامه تقریبا متفاوت با نمایش گذشته این طنز نمایش بود.
و در دو شب دیگر، برنامه خرسنداپ کمدی هادیخان حال دیگری به تور دریائی داد که در یکی از آنها شاپرک خرسندی دختر هادی و کریستین شوهر شاپرک که هر دو استنداپ کمدین هستند شرکت داشتند . شاپرک برنامه اش فارسی انگلیسی بود و جالب اینجا بود که کریستین یک اهنگ به زبان فارسی خواند که شعرش گفته هادی بود و آهنگش مال فرانک سیناترا .

یک روز هم در کنار یک شهر مکزیکی لنگر انداختیم که دیدنش جالب بود ولی فقر حاکم بر مردمش دلت را ریش میکرد.

هادی بیوگرافی خودش را که من خواندمش این جور شروع کرده:

هادی خرسندی در کودکی به دنیا آمد ....از مادری حامله و پدری پشیمان . و الی آخر

که اگر اجازه داد در این جا همه اش را خواهم نوشت.

با تشکر از همه شما که آمدید سر زدید و چند کلمه ای یادداشت قلمی کردید.


تا بعد

Sunday, March 04, 2007

fargelisi!

ba salam be kesanika amadand man nbodam


vasat abhaye oqyanos aram dar keshti neshasteham va in chand kalameh ra minewisam

dar kenar hadi khorsandi \ parviz sayyad / doktor holakohi/ doktor brokhim va jame a digary az asatid homa sarshar va va va.....


hamin ke jayetan khly

Thursday, March 01, 2007

تا بعد

برای یکهفته تشریف خواهم برد به زیارت لوس آنجلس و دور از کامپیوتر برای زیارت مخصوصا یک دوست قدیمی برمیگردم تا بعد