Friday, February 27, 2009

امان از دست این بلوچ

بازهم این رفیق ناقلای ما خودش را زده به ناراحتی قلبی، رفته بیمارستان خوابیده تا دل از ماهرویان پرستار ببرد.

من که برایش از حسودی ،آرزوی سلامتی فوری میکنم.

خواستم بروم عیادتش پیغام داد، تو یکی نمیخواهد بیائی. فکر کرده میخواهم از چنگش در آورم.

بلوچ ،از آن طنز نویسانی است که زندگی خودش فکاهی است.

باهفت تا نان خور و این مملکت سرمایه داری، برای یک لقمه نون و بوقلمون خیلی باید دویدنت خوب باشد که برسی .

فشار به چند جا میاد . تازه این که هیچ باید به بعضی خواسته های آنور آب هم برسی و خیلی ها در تهران و بلوچستان و

کرج و آمل و بقیه جا ها در ایران، فکر میکنند که ما داریم اینجا خوش میگذرونیم و بفکر اونها نیستیم . فکر نمیکنند که

شاید ،
ما به اجبار آمدیم از ایران بیرون ،و از طایفه از ما بهترانی که پول شاهی ،و یا نقد جمهوری اسلامی را اینجا خرج

اتینامیکنند نیستیم.

اینجاست که قلب آدم درد میگیرد.

باشه رفیق، تو همانجا در بیمارستان استراحت کن تا قلبت خوب شود و برای وطن و هم وطن دوباره بسوزانش.

شاد زی بلوچ






Saturday, February 21, 2009

abdoallahعبد ا...و

چیست؟abdoallah میدانید فرق عبدالله با

چند روز پیش دوستی یک جعبه پشمک لقمه ای را که برایش از ایران سوقات آورده بودند برای اینکه میترسید چاق شود به من هدیه کرد .
از آب گذشته بود و سوقات ناخواسته. اینجا رسم است اگرکسی برای شما هدیه ای آورد و شما دوست نداشتید و یا مثلا اندازه شما نبود، میبرید فروشگاهی که از آنجا خریده شده یا پس میدهید و یا عوضش میکنید . و اگر از راه دورآمده باشد و نتوانید هیچ بلائی سرش بیاورید، برای کسی دیگر هدیه میبرید .

و یا اینکه، مثلا پسته ازایران برای شما رسیده و مدتها در یخچال یا فریزرنگه داشته اید و پسته ی جدیدی برایتان آورده اند آن کهنه هه را به دوستی ، یا بهتر است بگویم دشمنی هدیه میکنید و میگویید: زیاد آورده اند گفتم نصفش را به شما بدهم . و ازشرش خلاص میشوید. خلاصه،

جعبه پشمک را آوردم خانه . همسر گفت باز رفقا بهت انداخته اند. گفتم ایندفعه نه، رامین تا هدیه آورنده پایش را از در بیرون گذاشت به من گفت : بردار برو من بخورم چاق میشم .من هم از خدا خواسته برداشتم تا من چاق بشم.

گفت مال کجاست ؟ گشتم دنبال سازند ه روی جعبه ،دیدم محصول تبریز است و کارخانه ی حاج عبدا...بله همین سه نقطه معروف که خیلی جاها مصرف میشود، در جای کلمات نگو

گفت چرا بقیه اش را نخواندی ؟ گفتم بقیه ندارد همین سه نقطه بقیه ی اسم سازنده است. نا خودآکاه چشمم افتاد به نوشته انگلیسی دیدم نوشته

haji abdoallah

اش را درست نوشته سه نقطه هم ندارد allah

به همسر گفتم میدانی چرا در فارسی بجای الله سه تا نقطه معروف میگذارند ، برای اینکه آخوند ها میگویند : اگر این نوشته خدای نکرده افتاد زیر دست و پا و یا گیر یک ارمنی افتاد و ازش استفاده بهینه کرد به الله توهین نشود. گفت پس چرا به انگلیس الله اش را مینویسند ؟ گفتم: این آخوند ها اگر انگلیسی ها به سرشان هم برینند اشکالی در آن نمی بینند

پ -ن

در کامنتدونی یکی گفته که بهبهانی و مهاجرانی با یکی دیگه گه شاه را لیس میزدند تا ما را آدم کنند استدلال از این محکمتردیده بودید؟



Thursday, February 12, 2009

سال سی

بسی رنج بردم د راین سال سی
از این دین مردم فریب و قسی
کجائی خدائی که این دین توست
بشر جمله قربانی کین توست
تو کین داری از آدم بوالبشر
که باورندارد زدین جزکه شر
فرستاده ای دین شمشیرو خون
گرفتند دین باورانت جنون
برای همین شیخ وملاشدند
هم ابلیس و هم آیت الله شدند
همه خاک ایران چه ویران شده
ز ظلمی که با نام یزدان شده
نه دین سلام است و صلح و وفاق
که این دین خون است و جور ونفاق
نه رحمی به زن میکند نی به پیر
نه رحمی کند بر صغیرو کبیر
دروغ و دغل حربه دین شده
بزرگان دین را هم آئین شده
شده مصلحت هر دغلکاریست
اساس قصاصش زخون خواریست
به دام بلا دل گرفتار شد
محبت صفا عشق سنگسار شد
غم و غصه بر خوشدلی غالب است
فقط گریه بر مردمان واجب است؟
به فرمان تو در همین سال سی
سلام و سلامت ندیده کسی


و


ادامه دارد


Monday, February 02, 2009

خواب میدیدم

خواب می دیدم،

خواب میدیدم که آسمان آبی بود.
خواب میدیدم که مردم جمع هستند ، سه چهار میلیون آمده اند که مراسم سوگند رئیس جمهورمان را به تماشا بنشینندو جشن بگیرند.

خواب میدیدم. رئیس جمهور بهائی مان در کنار همسر شیعه اش ، جلوی قاضی مارکسیستمان ایستاده ،و در کنارشان معاون سنی و همسر یهودیش، و وزرای بلوچ و ترک و کرد و عرب ......................خواب میدیدم .


خواب