Wednesday, September 12, 2007

انتظار

دست و دلم، به گشت و تماشا نمیرود
وقتی که رفته از برم آن یار نازنین

گشتم شبانه روز و ندیدم مثال او
خوش خلق و خوی و،خوش حرکاتست و،خوش جبین

زیبائیش به سیرت و صورت چه بی مثال
حیران ز روی <عالیه>، صورتگران چین

حرفش همیشه صادق و پر بار و پر گهر
عشقش همیشه خالص و با ارزش و متین

آزاد و سر بلند و مددکار و خوشدل است
او را نبوده دشمن پیدا و در کمین

او عاشق منست و من عاشق ترم از او
آتش بجان من، زده این عشق آتشین

پیچد چو پبچکی بسراپای من به رقص
همتای او،گل نبود روی این زمین

میخواهمش چو جان نمیخواهمش بدی
مهرش همیشه در دل و با خون من عجین

آنقدر، مهرو لطف نموده به من که من
هستم ز جان و دل همه عمرم ورا رهین

باشم رهین منت او یا محبتش
فرقی نمیکند که بحالم، چه آن چه این

در انتظار آمدنش چشم من به راه
باشد که شادمانه شود این دل غمین

در مقدمش به اشک چشم نشانم غبار راه
فرش زمین کنم گل مینا ویاسمین

شعرم نمیکند دل من شاد و خاطرم
بهتر از این نمیشود این خاطر حزین

در انتظار آمدنت مانده ام بیا
تا خانه چون بهشت شود، تازه و برین


4 comments:

Farhad Heyrani said...

با چنین احساسی معشوق میبایست تا منزل بدود
حال و روز منتظر را به بهتریت وجه بیان نمودی
قطره ای از دریای ذوق را کاش می شد به من ببخشی

Farhad Heyrani said...

نشد بگذرم
در بلاگ نیوز لینک دادم

Anonymous said...

امان از وقتی که دنیا رو زیر و رو کنیم و مثال یار رو نبینیم .

عالیه خانم که واقعا ماهند
غبطه می خورم به عشق هایی که مرز زمین رو رد کردند

Anonymous said...

عاشق که چنین باشد، معشوقه چنان باید
در بزم گپ و گفتش، مانی شه و خان باید
.....
و چنین فرمود مولانا:
اگر چه آفت عمر انتظار است
چو سر با وصل دارد سهل کار است
چه خوش باشد که بعد از انتظاری
به امیدی رسد امیدواری