Monday, March 17, 2008

سیم آخر

سال نو گشته دلم کرده هوای وطنم
کاش بالی بدهد بخت که تا پر بزنم

بروم بر سر کوی و در و دشت و دمنش
به همه دلشدگان وطنم سر بزنم

با پری چهره ورخسار گلان وطنم
بنشینم به لب جوی و دو ساغر بزنم

بروم بر در زندان اوین با دل خون
بهر دیدار عزیزان وطن در بزنم

شاید این عید ز زندان جهالت برهند
طعنه بر سید علی و محمود و اکبر بزنم

عید نوروز شده ملت ایران برپا
تا به همراه شما بر سیم آخر بزنم


7 comments:

Anonymous said...

سلام، عیدت مبارک! چقدر در این شعرت احساس نهفته بود

خاتونك said...

سال نو برای شما مبارک باشه. امیدوارم سال جدید براتون همراه با شادی و برآورده شدن آرزوها باشه.
اما عجب این نوروز در این شهر بی صفاست!

Anonymous said...

سال نو مبارک
در بالاترین لینک دادم

Anonymous said...

گرچه مانی خان مان فارغ ز ماست
لیک ما را بر وفایش ادعاست

نکته ای بنوشتم اندر پست پیش
گشته در دنیای مانی، مات و کیش

هان، نمی دانم چرا رد شد یهو
گر چه می ارزید قدر نان جو

شایدش از بیت رهبر اذن نیست
یا ز شورای نگهبان حق زیست؟

هر چه هست در دست با اصل شماست
یا صلاحش در پنیر است یا که ماست

روز عید است و صفایت بر قرار
باد نوروزت خجسته، به ز پار

گرچه مانی خان تویی، مان تا ابد
شاد مانی و به دور از هر چه بد

Anonymous said...

آنچه برای پست قبل فرستادم چنین بود:(خدایش بیامرزاد)


گفت مانی خان که مردان می‌دهند!
در عمل، بر حق خانم‌ها، دروغ!

در حقیقت جمله زن‌ها می‌کُنند!
روز و شب ، فانوس مردان، پر فروِِغ!!

Mo said...

منصور جان گرامی
سال بسیار خوبی برای تو و عالیه گرامی آرزو می کنم. ارادتمند هر دوی شما بلوچ

Anonymous said...

سال نو مبارک ...