Saturday, December 20, 2008

یلدائیه

تو مپندار که من پیرم و هم بی هنرم
هنری دارم و پنهان شده آن در کمرم

تو بیا امشب یلدا و در آغوشم گیر
آشنایت بکنم تا به سحر با هنرم

به خیالت نرسد مست وایاگرا هستم
این هنر سهم من و ارث من است از پدرم

گاه گاهی هم اگر صحبت پیری کردم
علت این بود که بازت بکنم من ز سرم

تا که ناز تو شود بیش و نیازت بسیار
به خیالت برسد پیرم و هم بی خطرم

لخت و عریان شوی و رقص کنی مست شوی
تا در آغوش کشم بازت و لذت ببرم

No comments: