بسته ای پای دلم تا نرود جای دگر
تو ندانی که ندارد دل من رای دگر
گر به آغوش دلت جای گزیند دل من
ز بهشتت نرود جانب طوبای دگر
دل من شیشه و هجر تو بود سنگ گران
پای بستی و شکستی ز دلم پای دگر
به مثال دل سنگت چه فراوان دلهاست
نشود این دل من عاشق هم تای دگر
بگشا بند جفا پای دل سوخته را
خانه زاد است دل من نرود جای دگر
عهد یکجانبه بسته دل تو با دل من
شده این عهد تو با دل ترکمنچای دگر
دل رنجور مرا گر که شفایش بدهی
نرود بهر شفا سوی مسیح ای دگر
نظری بر دل ما کن که هوا خواه تو شد
بهراین یوسف دل نیست زلیخای دگر
قول دادی که ز سودای دلم توبه کنی
توبه را هم بشکستی تو به سودای دگر
بسکه آزار و اذیت ز دلت دید دلم
که تحمل نتواند دلم ای ذای دگر
داستان غم این دل همه در برزن و کوی
که شنیده نشود قصه غم زای دگر
تو به مانند پری در نظرش جلوه کنی
نظرش نیست در اینجا به پری س ای دگر
به تماشای دلت تا که بشیند دل من
آرزو هیچ ندارد به تماش ای دگر
عاشق شهر تو شد این دل دیوانه من
نرود این دل دیوانه به اق ص ای دگر
از غم دوری تو نیست فقط دل را غم
غم به درد آوردم جمله ی اع ض ای دگر
گر خطائی ز دل پر شررم سر زده است
خواهشم نیست به جز بخشش و اع ط ای دگر
کرده خاموش غمت این دل غوغائی من
نیست در خاطر او فکرت غوغ ای دگر
باغ بی برگ ونوای تو دلم را طوباست
خرم باغ تو را نیست مص ف ای دگر
منتظر تا به دلم اب حیاتی بدهی
که نگیرد دل من آب ز س ق ای دگر
تکیه بر عهد تو کرده ست نیازار دلم
تکیه هرگز ننماید به مت ک ای دگر
دل من بنده و هم حلقه بگوش است ترا
سرکجا خم بنماید بر مول ای دگر
چهر زیبا ز چه مخفی بکنی کین دل من
نتواند که ببیند رخ و سی م ا ی دگر
مست از باده ی عشقت چو نمائی دل را
می ننوشد ز لب ساغر و می ن ای دگر
راز سر بسته کند فاش بر یار (خدنگ)
جز تمنای توام نیست تم ن ای دگر
وای از آن دل که گرفتار ستمکاری گشت
جز ستم نیست دل سنگ ترا وای دگر
دل فراوان شکنی عاشق دلسوخته را
مشکن این دل عاشق بر دل ه ای دگر
بسر شوق بپای تو فتاده دل من
نکند این دل دیوانه هوس ه ای دگر
هنر توبه شکستن چو پسند دل توست
نظر لطف نداری به هنر ه ای دگر
تو ندانی چو بخوابم همه رویای منی
دل تنگم نپسندد شب روی ای دگر
-------------------------------
برای حروف ث -ژ - ظ -ع - گ لغطی پیدا نکردم ن و ه تکرار شده ر هم مفقود شده
تو ندانی که ندارد دل من رای دگر
گر به آغوش دلت جای گزیند دل من
ز بهشتت نرود جانب طوبای دگر
دل من شیشه و هجر تو بود سنگ گران
پای بستی و شکستی ز دلم پای دگر
به مثال دل سنگت چه فراوان دلهاست
نشود این دل من عاشق هم تای دگر
بگشا بند جفا پای دل سوخته را
خانه زاد است دل من نرود جای دگر
عهد یکجانبه بسته دل تو با دل من
شده این عهد تو با دل ترکمنچای دگر
دل رنجور مرا گر که شفایش بدهی
نرود بهر شفا سوی مسیح ای دگر
نظری بر دل ما کن که هوا خواه تو شد
بهراین یوسف دل نیست زلیخای دگر
قول دادی که ز سودای دلم توبه کنی
توبه را هم بشکستی تو به سودای دگر
بسکه آزار و اذیت ز دلت دید دلم
که تحمل نتواند دلم ای ذای دگر
داستان غم این دل همه در برزن و کوی
که شنیده نشود قصه غم زای دگر
تو به مانند پری در نظرش جلوه کنی
نظرش نیست در اینجا به پری س ای دگر
به تماشای دلت تا که بشیند دل من
آرزو هیچ ندارد به تماش ای دگر
عاشق شهر تو شد این دل دیوانه من
نرود این دل دیوانه به اق ص ای دگر
از غم دوری تو نیست فقط دل را غم
غم به درد آوردم جمله ی اع ض ای دگر
گر خطائی ز دل پر شررم سر زده است
خواهشم نیست به جز بخشش و اع ط ای دگر
کرده خاموش غمت این دل غوغائی من
نیست در خاطر او فکرت غوغ ای دگر
باغ بی برگ ونوای تو دلم را طوباست
خرم باغ تو را نیست مص ف ای دگر
منتظر تا به دلم اب حیاتی بدهی
که نگیرد دل من آب ز س ق ای دگر
تکیه بر عهد تو کرده ست نیازار دلم
تکیه هرگز ننماید به مت ک ای دگر
دل من بنده و هم حلقه بگوش است ترا
چهر زیبا ز چه مخفی بکنی کین دل من
نتواند که ببیند رخ و سی م ا ی دگر
مست از باده ی عشقت چو نمائی دل را
می ننوشد ز لب ساغر و می ن ای دگر
راز سر بسته کند فاش بر یار (خدنگ)
جز تمنای توام نیست تم ن ای دگر
وای از آن دل که گرفتار ستمکاری گشت
جز ستم نیست دل سنگ ترا وای دگر
دل فراوان شکنی عاشق دلسوخته را
مشکن این دل عاشق بر دل ه ای دگر
بسر شوق بپای تو فتاده دل من
نکند این دل دیوانه هوس ه ای دگر
هنر توبه شکستن چو پسند دل توست
نظر لطف نداری به هنر ه ای دگر
تو ندانی چو بخوابم همه رویای منی
دل تنگم نپسندد شب روی ای دگر
-------------------------------
برای حروف ث -ژ - ظ -ع - گ لغطی پیدا نکردم ن و ه تکرار شده ر هم مفقود شده
6 comments:
سلام استاد.چند بار كامنت گذاشتم اما ثبت نشد نمي دونم اين كامنت برسه يا نه؟غزتونو خوندم چند بار و واقعا بهتون تبريك ميگم به خاطر اين همه توانايي.من كه لذت بردم مطمئنم بقيه هم نظر مرا خواهند داشت.
هميشه برقرار باشيد....
تا بعد...
واییییی
بعد از این همه پست های سیاسی چقدر این شعر چسبید
خواستم چند قسمت شعر که زیباتر بود رو انتخاب کنم دیدم نمیشه واقعا همش زیبا بود
سلام مانی جان. در مورد قالبی که گفته بودی فکر میکنم و اگه طراحی کردم خبرت میکنم.
http://penlog.blogspot.com/2007/04/blog-post.html
سلام مانی خان
عجب غزلقصیده ای بود الفبای دل حالا مهم نیست همه حروف و جا بدین ... حظ کردم
چرا
من همه اش فکر می کردم شما فقط قالب نو کار می کنین؟
پنلاگ یا کانون وبلاگ نویسان ایران برای کمک به کیانوش سنجری که در کردستان عراق بسر میبرد اطلاعیه داده ولی نمیدانیم چه کمکی از همه ساخته است آن بالا ناشناسی لینک سایت پن را داده است خودتان نگاه کنید
Post a Comment