اینجایم جائی نرفته ام پرسیده بودی
من هم خیلی دلم میخواهد که بنشینم پشت این کیبورد بنویسم و سربزنم همیشه به این دنیای مجازی . شعرهایم روی دیوارهای خانه های مردم با قلم همکار نقاشم پوشیده میشود اگر من هم مثل مولانا دورو برم کسانی بودند که هر چه میگفتم قلمی میکردند، حالا مثنوی مانی قطور تر از مال مولوی بود شاید . گفتم شاید که خیال نکنی دارم از خودم تعریف میکنم. با خودم قرار گذاشته ام که وقتی باز نشسته شدم بنشینم خاطرات زندگی را بدون سانسور همینجا روز به روز بنویسم. نمیدونم شاید هم آن موقع به کس دیگری بگویم بنشیند پشت این کیبورد و بنویسد. اینجور که معلوم میشود تا موقع باز نشستگی فکر نمیکنم که چشمها دیگر ببنند و انگشتان بتوانند تایپ کنند، همین که گهگاهی پیدایم میشود اینجا جای شکرش باقی است . این روزها گم شدم در لابلای این کارهای نان و آبی ،وقتی سر میزنم به وبلاگهای دیگران که هر روز بروز میشود با خودم میگویم که اینها کار و زندگی ندارند که همه ی وقتشان پای کامپیوتر میگذرد و تازه به هزارو پانصد تا کامنتهای دیگران هم جواب میدهند .گاهی که گله میکنید که کجایم یاد این این چند بیتم میافتم.
غم نان نمیگذارد که رسم به دوستانم
زن و بچه بانک و ویزا، من اسیر این میانم
شب و روز در تلاشم پی روزی و معاش ام
همه فکر من شده این نکند که بینوا شم
به جوانیم نبودم پی جمع مال دنیا
گذران زندگانی شده بهر من معما
همه فکر و ذکرم این بود که پاک پاک باشم
چو بخاک میروم من همه جنس خاک باشم
نکنم به شیشه ها خون همه فکر خلق باشم
نه بفکر مهرو تسبیح نه بفکر دلق باشم
چه کنم که راه رفته همه اش خطای من بود
گله از چه میکنی تو که نداردم دگر سود
..........................................
.............................
شادی را هیچگاه فراموش نکنید که بدون نشاط زندگی معنا ندارد من همین را دارم و برای شما هم همین را آرزو میکنم
من هم خیلی دلم میخواهد که بنشینم پشت این کیبورد بنویسم و سربزنم همیشه به این دنیای مجازی . شعرهایم روی دیوارهای خانه های مردم با قلم همکار نقاشم پوشیده میشود اگر من هم مثل مولانا دورو برم کسانی بودند که هر چه میگفتم قلمی میکردند، حالا مثنوی مانی قطور تر از مال مولوی بود شاید . گفتم شاید که خیال نکنی دارم از خودم تعریف میکنم. با خودم قرار گذاشته ام که وقتی باز نشسته شدم بنشینم خاطرات زندگی را بدون سانسور همینجا روز به روز بنویسم. نمیدونم شاید هم آن موقع به کس دیگری بگویم بنشیند پشت این کیبورد و بنویسد. اینجور که معلوم میشود تا موقع باز نشستگی فکر نمیکنم که چشمها دیگر ببنند و انگشتان بتوانند تایپ کنند، همین که گهگاهی پیدایم میشود اینجا جای شکرش باقی است . این روزها گم شدم در لابلای این کارهای نان و آبی ،وقتی سر میزنم به وبلاگهای دیگران که هر روز بروز میشود با خودم میگویم که اینها کار و زندگی ندارند که همه ی وقتشان پای کامپیوتر میگذرد و تازه به هزارو پانصد تا کامنتهای دیگران هم جواب میدهند .گاهی که گله میکنید که کجایم یاد این این چند بیتم میافتم.
غم نان نمیگذارد که رسم به دوستانم
زن و بچه بانک و ویزا، من اسیر این میانم
شب و روز در تلاشم پی روزی و معاش ام
همه فکر من شده این نکند که بینوا شم
به جوانیم نبودم پی جمع مال دنیا
گذران زندگانی شده بهر من معما
همه فکر و ذکرم این بود که پاک پاک باشم
چو بخاک میروم من همه جنس خاک باشم
نکنم به شیشه ها خون همه فکر خلق باشم
نه بفکر مهرو تسبیح نه بفکر دلق باشم
چه کنم که راه رفته همه اش خطای من بود
گله از چه میکنی تو که نداردم دگر سود
..........................................
.............................
شادی را هیچگاه فراموش نکنید که بدون نشاط زندگی معنا ندارد من همین را دارم و برای شما هم همین را آرزو میکنم
2 comments:
چه خوب که پیدایت شد! البته من از مرزگذشتهام و کاری دیگرم نیست جز نشستن پشت کیبورد و گاهی نوشتن آنچه بر سرآمدهاست، از خوب و از بد که البته بدی آن، افزونی دارد به موهبتهای حکومتهای آنچنانی که داشتهایم و داریم.
http://iranasreroshangari.blogspot.com/2010/12/blog-post.html
------------------
جلسه پرسش و پاسخ پيرامون مسايل فرهنگي , سياسي ايران در مسنجر پالتاك _ سخنران : مهندس بهرام مشيري
تالار : ايران عصر روشنگري
سخنران : مهندس بهرام مشيري
به همراه جلسه پرسش و پاسخ پيرامون مسايل فرهنگي سياسي ايران
شنبه 4 دي 1389_
25 December 2010_
ده شب به وقت ايران
Post a Comment