Monday, December 17, 2007

باز از اصغر آقای خودمان


پنجشنبه 22 آذر 1386

قصه‌ي خري که اورانيوم ميبرد!




.....

خرکی بود عرّ و عر کارش
چند کیلو اورانیوم بارش

جفتک و عروتیز می‌فرمود
گاه و گه نطق نیز می‌فرمود

چون خرّیت بر او مسلّم بود
به خیالش که رخش رستم بود

رستمش، شیخ اهل مکر و ریا
متوسل ز «کا- گ- ب» به سیا

یک گدائی که معتبر شده بود
صاحب یک طویله خر شده بود

بین آنها دوتا خرش ددری
عاشق سیر و گشت و خوش سفری

یک خرش شهره در خوش اخلاقی
این یکی، یکّه تاز و شلاقی

صبح تا شب اورانیوم می‌برد
از نطنز تحفه‌یی به قم می‌برد

رفت یک مرتبه به آمریکا
خورد بُر توی جمع آدم‌ها

تا تریبون و میکروفن را دید
شادمان جفتکی زد و خندید

رفت آن پشت و گفت پرت‌و‌پلا
زد به صحرا و دشت کرب‌بلا

حاضران یک به یک ز جا جستند
ترک مجلس نموده در بستند

تُرش کردند از سخن‌هایش
ننشستند بیش از آن پایش

یکنفر مثل اصغرآقا بود
که به حسب تصادف آنجا بود

گفت با آن رجال آمریکی
همه‌شان گنده باسن و خیکی

که شما جملگی خطاکارید
درتان را خلاصه بگذارید!

یادتان هست آن عبا بر دوش
نیش او باز می‌شدی تا گوش؟

آن که بر تن عبای توری داشت
بر لبش خنده‌های زوری داشت

آنکه با عشوه بود و طنازی
دلتان برد با زبان‌بازی؟

این یکی هست جلد دوم او
المثنای کله تا دم او

او اگر بیل بود این پاروست
پرزیدنت بعد از آن یاروست

گیرم این تا نخورده و صاف است
مثل او مات نیست، شفاف است

این هم از آن قبيله آمده است
از دل آن طويله آمده است

کرده او را فقیه آماده
بعد، پیش شما فرستاده

این هم از کارخانه‌ی ولی است
طرز فکرش شبیه اولی است

اولی را که خوب رو دادید
مدرک دکتری به او دادید

خوش نمودید جمله تعریفش
گوش کردید بر اراجیفش

او هم انشا نوشته بر کاغذ
خواند و کردید جملگی‌تان حظ

از کریستف‌کلمب کرد آغاز
تا کند علم و دانشی ابراز

آبراهام لینکلن را هم گفت
کلماتش همه درشت و کلفت

پشت هم برد نام فیلسوفان
نا ز نطقش بپا کند طوفان

گه ز زرافه گفت گاه از فیل
تا بگیرید نطق او تحویل

خواند انشای خویش را با زور
مثل صادق صداقت مشهور

پس شما کف زدید بهرش زود
همه گفتید آفرین، وری‌گود!

اگر این دومی کمی یُخلاست
باز سگ ماهی همان دریاست

گر که توفیر ظاهری دارند
یا که فرق کاراکتری دارند

هردو هستند پای بند نظام
شده‌اند از همین جهت اعزام!

جای دارد که خوش زبان باشید
با همین نیز مهربان باشید

تا بیاید دوباره حال کند
بدهد باج و قیل و قال کند

آنچه منظور از آمد و رفت است
ای شکم‌بشکه‌ها، همان نفت است

پس بگیرید خوب تحویلش
متحمل شوید تحمیلش

از پی نفت اگر که می‌آئید
اندکی وازلین بیفزائید!

ندهید این میانه دشنامش
فحش، حق نیست جای انعامش

خرکی بود فحش بد می‌خورد
صبح تا شب اورانیوم می‌برد


اين مطلب از سايت اصغرآقاداتکام متعلق به هادي خرسندي چاپ شده است.

1 comment:

Farhad Heyrani said...

مانی خان
حیف که بلاگ نیوز و بالاترین از ترس بگیر و ببند سفرهایشان به ایران اجازه درج نمیدهند
باید اینها را قاب کرد و هر روز خواند