کجای وسوسه بودم
کجای وسوسه
که زنجیر نگاهت پایم را بست
چو انگار نارونی در زمین بی برهوت
حالا که باد میاید
چه خیالی
بجز ترانه برگهایم چه میشنوی
که ایستاده ام اینجا در تموج باد
گنجشک هایم دوباره لانه میسازند
به امید باروری
و تابستان
ردیف بهار را میخواند
در دستگاه سرسبزی
میدانم به بار نشسته ام حالا
که خیال خزان در سرم نیست
و زمستان جدائی
هرگز نخواهد آمد
مگر زنجیر از پایم برداری
کجای وسوسه بودم
کجای وسوسه؟
آیا باید (میتوان ) مسلمانان را با قانون خودشان مجازات کرد
-
بنا بر آیه بیست و چهار سوره نسا مسلمانان اجازه دارند با کنیزان یا بعبارت
بهتر با زنان به اسارت گرفته شده از فتح شهر یا کشورهای مغلوب همبستر شوند یا
باز بعب...
3 months ago
4 comments:
با درود
همین جای وسوسه نشسته ام...
وسوسه ی نگاه
وسوسه ی خیال
وسوسه ی امید
وسوسه ی بهار
کاش هرگز جدایی مرا وسوسه نکند...
مانی عزیز
وسوسه ات را خواندم
واقعا مستم کرد
خیلی قشنگه
موفق باشی...
سلام استاد تمام احترامم را پیشکش حضورتون می کنم.این شعر هم لطافت بوی نسیم بهاری رو داشت.از این قسمت واقعا لذت بردم(خیال خزان در سرم نیست)همیشه بهاری و شاد باشید
تا بعد
یا حق...
سلام
شعر های شما واقعا زیباست
من با اجازتون اونها رو برای خودم save می کنم
واقعا حس خوبی بهم دست می ده وقتی اینقدر ظریفانه احساساتتون رو بیان می کنید
کاش زودتر با وب شما آشنا می شدم
ممنون از همه
رویا جان چیزی را از دست ندادی
خودم هم تازه به این وبلاگ آمدم شاهدم هم جناب بلوچ
Post a Comment