گره از زلف اگر باز کنی
عطر گیسوی تو مستم بکند
آن پریشان سیِه ِ گیسویت
هر زمان دست به دستم بکند
----------------------
چه نشسته ای که به تاراج میبرند
آزادی را
با مَرکب جهالت و نادانی
آنجائیکه فکر و قلم را کرده اند زندانی
با اندیشه های سیاه
نا مسلمانی
عطر گیسوی تو مستم بکند
آن پریشان سیِه ِ گیسویت
هر زمان دست به دستم بکند
----------------------
چه نشسته ای که به تاراج میبرند
آزادی را
با مَرکب جهالت و نادانی
آنجائیکه فکر و قلم را کرده اند زندانی
با اندیشه های سیاه
نا مسلمانی
No comments:
Post a Comment